یادداشت

جنگ فرخنده: روایت زندگی فرخنده قلعه نو خشتی
        روایت خاص، اصیل و عجیبی بود 
بدون سانسور 
سخت و به شددددت نفس گیر ... 

از اول کتاب با بوی نارنج های سوخته روی زغال ها رفتم آبادان و با فرخنده ای که تو جوونی بلد نبود نماز بخونه و تو ناز و نعمت رشد کرده بود 
 همراه شدم تا قد کشید و شد انسان ِ  تربیت شده ی خمینی 

معمولا خوندن کتاب های داستانی و روایی خیلی طول نمی‌کشه 
ولی این یکی فرق داشت برای من  
شبیه آخر های کتاب چشم روشنی با هر جمله و روایتی خصوصا اون آخراش هی مکث میکردم ... 

زندگی پر از ابتلا و امتحانی بود برای فرخنده خانم
 ان شاءالله که ما هم عاقبت بخیر بشیم 
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.