یادداشت سهیل خرسند
1401/10/4
هاروکی موراکامی... خب فکر میکنم، بلا استثنا هرکسی که من را میشناسد میداند که عاشقش هستم، و او محبوبترین نویسندهی من است. محبوبیت موراکامی برای من تنها به قلمش خلاصه نمیشود، علاقهی من به او، از سبک زندگی خاصش بر میآید. من به کمک او فهمیدم اگر چیزی هستم، قرار نیست تا آخر عمرم همان باشم، چون زندهام، میتوانم تغییر کنم و هیچوقت برای تغییر نیست... با علاقه به او از ۱۷ دی ۱۳۹۷ سیگار را به یکباره ترک کردم، رژیم غذایی افتضاحم را اصلاح کردم، دونده شدم، نزدیک به ۵۰ کیلوگرم از اضافه وزنم را کاستم، دوندهی حرفهای شدم و نهایتا تا به امروز دو بار ماراتن را دویدم و ۱۲ فوریه ۲۰۲۳ برای سومین بار در ماراتن دوبی خواهم دوید. این عمق نفوذ موراکامی و افکارش در من است و نمیتوانم چیزی را که نوشته نخوانم... هر چه تا به حال نوشته خوانده و باز هم هرچه بنویسد حتی مقاله، ستونی در روزنامه، هرچه باشد خواهم خواند. خب از دلنوشته که بگذرم، باید به این کتاب بپردازم... این کتاب یک ناداستان از موراکامیست در یازده فصل: ۱-آیا داستان نویسها آدمهای گشادهرویی هستند؟ ۲-وقتی که یک داستاننویس شدم ۳-دربارهی جوایز ادبی ۴-دربارهی اصالت ۵-خب چه باید بنویسم؟ ۶-زمان را همراه خود کردن، نوشتن یک رمان ۷-داستان نویسی فعالیتی کاملا فیزیکی و شخصی ۸-دربارهی مدارس ۹-چه شخصیتهایی باید خلق کنم؟ ۱۰-برای چه کسی باید بنویسم؟ ۱۱-گذشتن از مرزها و کشف قلمرو جدید در این یازده فصل موراکامی از پیش از زمان نویسنده شدنش تا زمانیکه نویسندهی مشهوری شد روایت میکند. حرفهایش خواندنیست و نشستن پای این سخنان برای همهی دوستدارانش قطعا شیرین خواهد بود. پس پیشنهاد میکنم این کتاب را از دست ندهید.
8
(0/1000)
پارمیدا
1401/10/4
0