یادداشت سهیل خرسند
1401/12/11
4.5
2
پیش از هر حرف و سخن، از شقایق عزیزم بابت معرفی این کتاب خاص و تماشایی تشکر میکنم و از راه دور دستش را به گرمی میفشارم. ارایول، داستانیست احساسی از یک مهاجر. داستانی که آقای شان تن برای بیانش از هیچ کلمهای استفاده نکرده است، و تصویر را برای بیان هر آنچه که هست کافی دانست. تصاویر کتاب، همانند یک آلبومِ سیاه و سفید است که بیننده با تیره یا روشن شدن طیف رنگها از از تغییرات روحی و جسمی شخصیت داستان آگاه میشود. شان تن کیست؟ او یک نویسنده،تصویرگر، کارگردان سینما و تبعهی کشور استرالیا، اما یک مهاجر است. آقای شان تن به واسطهی اینکه خود یک مهاجر بوده با بهرهمندی از حرفه و تخصص خود، ابتکار به خرج داده و داستانِ آلبومگون خود را به گونهای به جلو برده که گویی بیننده چشم به یک نگاتیو سینما دوخته و وقایع را دنبال میکند. در ابتدای داستان ما از حال، احوال و احساسات شخصیت اصلی داستان، همسر و دخترش آگاه میشویم. شان تن در این بخش صبوری به خرج میدهد و شاید میخواسته بیننده با غم درونی مهاجر بیشتر آشنا و احساسی که او را مجبور به گرفتن تصمیمی مهم(مهاجرت) گرفته، و همچنین حسی که عزیزانش نسبت به رفتن او دارند آگاه شود. در ادامه سفر آغاز میشود و پدر همانند تمامی مهاجران، برای افزایش کیفیت زندگی و ارتقای سطح رفاه خانواده راهی دنیایی جدید میشود که برایش پر از ناشناختههاست... از بناها و مناظر جدید گرفته، تا غذاها، لباسها، زبانها، فرهنگ، سنتها و کلی موارد ناشناختهی دیگر. مهاجر داستان ما در دنیای جدید با حیوانی جادویی آشنا میشود. تصویر آن حیوان جادویی را روی جلد کتاب میبینیم. این حیوان تلخی و دشواریهای مهاجرت را برای مسافر داستان قابل تحمل میکند. از دید من، این حیوان تنها یک استعاره بود و منظور شان تن از این استعاره، این بود که هر مهاجر به واسطهی روبرو شدن با تنهایی خود در دنیایی جدید به چیزی منحصربهفرد نسبت به سایر مهاجران دل میبندد و در تنهاییها از او امید طلب میکند. در طی این سفر، مرد مهاجر با شخصیتهای جدیدی دیدار میکند و آشنا میشود. آنها سرگذشت، خاطرات و تجارب خود را با یکدیگر به اشتراک میگذارند و این به اشتراکگذاری منجر به رویدادهایی نیز میشود. در پایان کار مرد مهاجر به همراه حیوان جادویی به خانوادهاش میرسد و مجددا شادی را باز مییابد. آنچه که نوشتم، چهارچوب و کلیات داستان است. نقاشیهای کتاب، حقیقتا تماشایی هستند. شان تن بدون اینکه دهان خود را وا کند، فریاد کشید و همهی دردها را بیرون ریخت، از ناملایمتیها شکوه کرد و از سختیها عبور کرد. همانطور که عرض کردم، داستان کتاب در مورد مهاجرت است اما مخاطب آن به قشری خاص محدود نمیشود. به نظرم داستان برای هر شخصی که به مکانی جدید میرود، میتواند مناسب باشد: بچههایی که برای اولین بار به مدرسه میروند، یا آدمهایی که به هر دلیلی مجبور میشوند محل سکونت خود را ترک و حتی برای مدتی کوتاه در مکانی جدید و ناشناخته زندگی کنند. شان تن به کمک طیف رنگها و بازی با سایهها به خوبی حس دلهره، شک و تردید را در آغاز راه ترسیم کرد و به همین روش آسودگی و شادی پایان داستانش را ارائه کرد. به نظر اگر بخواهیم پندی از داستان این کتاب بگیریم: این است که اگر چه ناملایتیهای زندگی ممکن است، شما را آواره کند، اما در اوج این التهابهایی که در زندگی برای ما پدید میآید، همیشه میتوانیم به آیندهای شاد امیدوار باشیم. این داستان برای افرادی که با سبک رئالیسم جادویی آشنا نیستند و یا با آن ارتباط برقرار نمیکنند، ممکن است علامت سوالهایی به وجود آورد. مثلا: -آن حیوان جادویی چه بود و از کجا آمده بود؟ کمی قبلتر نوشتم و برای این عزیزان تکرار میکنم، شما این حیوان جادویی را فراموش کنید و او را یک استعاره در نظر بگیرید و هر چیزی دلتان خواست و مغزتان آن را واقعی دانست جایگزینش کنید. اما یک سوال برای من به وجود آمد: مرد مهاجر به چه شکل و اصلا چرا به آغوش خانواده بازگشت؟ شان تن به این موضوع نپرداخت و شاید هم هدفش این بود که بیننده با ذهن خود به این سوال پاسخ دهد که برای رسیدن به آن حس شادی و آسودگی، خود اگر جای مرد مهاجر بود چه راهی پیشه میکرد. فایل پیدیاف کتاب را در کانال تلگرام آپلود نمودهام، در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید: https://t.me/reviewsbysoheil/595
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.