یادداشت محمد سعید میرابیان
1403/6/1
یادداشت را با نقلی از هگل آغاز میکنم: "جنگ عینِ شدن و صلح همان رکود است." اولین فریاد که کشیده میشود، اولین پرتابه(معادل پیشنهادشده برای موشکِ خودمان) که پرتاب میشود یا اولین گلوله که شلیک میشود دیگر هیچچیز مثل قبل نخواهد شد؛ همهچیز محو و گذشته بیرنگ خواهد شد، سایه جنگ که بیاید حیات از نو آغاز خواهد شد. مفاهیم و ارزشها دگرگون میشوند و انسانها به هیولای نیکسیرتی تبدیل میشوند که برای ایدئولوژیِ حاکمی که آنها را به جنگ کشانده، مبارزه خواهند کرد؛ گاه این ایدئولوژی مفهوم راستینی مانند وطن و تمامیت ارضی است و گاه دروغی بزرگ مانند برتری نژادی است. در این رمان هم با همین مقولات مواجهیم: تغییر درونمایههای مفاهیم و ایدئولوژیِ نیمبندی که در ذهن انسان جا نیفتاده است. شاید شما هم ادبیاتِ ضدجنگ را با اریش رمارک و کتاب در جبهه غرب خبری نیست، بشناسید اما جنگِ سلین کابوس است، یک کابوس خوب درباره زندگی چند سرباز وسط بحبوحه جنگ جهانی در آسایشگاهی پشتِ جبههها. روایت داستان اول شخص و تکخطی با تصویرسازیهای بینقصی است که میتوان در ذهن بازسازیشان کرد. دیالوگهای کوتاه، پراکنده و عصبی با گویش کوچه-بازاری حس تنش وضعیت جنگی را بهخوبی تداعی میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.