یادداشت وحید شریفی

خشکسالی
        آغاز داستان با بازگشت فالک به شهر کوچک زادگاهش(که در هر گوشه اش خشکسالی و مرگ و جسد و مگس ها هستند ) است. برای مراسم ترحیم دوستش که بنا به شواهد خود، همسرش، پسر و  سگش را کشته برمیگردد. فالک از 16 سالگی یعنی بعد از مرگ دوستش الی که مردم شهر فالک را مقصر دانسته اند از زادگاهش رفته اما فالک که مامور رسیدگی به جرایم مالی است و هم برای کمک به کارآگاه چون عم منطقه را خوب میشناسد و هم مقتول را تصميم میگیرد مرگ دوست سابقش را پیگیری می کند. در هر صحنه یک تکه معما حل می شود و نحوه ی روایت داستان عالی است خسته کننده نیست. یک کتاب جنایی معمایی که هم در گذشته سیر می کند و هم زمان حال. 
      

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.