یادداشت هومن

هومن

1403/7/2

ملت، دولت و حکومت قانون: جستار در بیان نص و سنت
        فعالانِ سیاسی، به عنوانِ مقلدانِ بحث‌های جامعه‌شناسیِ هضم‌نشده، گمان می‌کنند [سکولاریسم، مرهمِ همه‌ی دردهای کشورهایی مانندِ ایران است. این بحث در موردِ اسلام موضوعیت ندارد.

سکولاریزاسیون در مسیحیت به دلایلِ الهیاتیِ ویژه‌ی آن دین ضرورت پیدا کرد که مهم‌ترینِ آنها نفىِ دنيا يا تَشَبُّه به [سکیلوم بود. دنیا برای مؤمنِ مسیحی حتی به عنوانِ «قَنطَره‌ای به سوی آخرت» یا «مزرعه‌ی آخرت» ارزشی نداشت و او می‌بایست تا حدِّ رُهبانیت از آن کناره می‌گرفت. این که فقهِ کلیسایی توانست، به رغمِ فقدانِ نَصِّ صریح در عَهدَین، حکمِ ضرورتِ تجرّدِ پاپ و روحانیتِ مسیحی را استنباط کند و گروه‌هایی از راهبان، دریوزگی را از راه‌های رستگاری می‌دانستند ربطی به این نفیِ دنیا داشت، در حالی که همین فضیلت‌های مسیحی در اسلام رذیلت به شمار می‌آمدند.

اسلام، دنیا را مزرعه‌ی آخرت می‌دانست که هر مؤمنی می‌بایست در محدوده‌ی احکامِ شرعی از همه‌ی مواهبِ آن بهره‌مند شود و اشکالی نداشت. این سازگار کردنِ دین با دنیا را در زبان‌های اروپایی سکولاریزاسیون خوانده‌اند که می‌توان از آن به عرفی کردنِ دین تعبیر کرد، یعنی اینکه دین بتواند عرفِ دنیا را در استقلالِ آن بپذیرد. این عرفی کردنِ مسیحیت به سده‌های میانه‌ی متأخر و به نظرهای متألهانِ بزرگی مانندِ توماسِ قدّیس و انقلاب در حقوق در سده‌ی دوازدهم و پس از آن بر می‌گردد و روندی بسیار طولانی و در آغاز الهياتی‌است. این سکولاریزاسیونِ الهیاتی در اسلام موضوعیت ندارد...

اصلاحِ دینی در اسلام نمی‌تواند سکولاریزاسیون در معنای مسیحیِ آن باشد؛ آنچه از میرزا فتحعلی آخوندزاده تا شریعتی درباره‌ی پروتستانتیسمِ اسلامی یا شیعی گفته‌اند کلیدی برای قفلى مجهول است. اگر به تجربه‌ی مشروطیت برگردم، و همین استعاره‌ی قفل و کلید را به کار بگیرم، می‌توانم گفت که نمایندگان، از همان مجلسِ اول، وقت را صرفِ شناساییِ قفل کردند و آن فقدانِ نظامِ حقوقی در کشور بود. با آن قفل‌شناسیِ درست، که با مستشارالدوله آغاز شده بود، طرحی از کلید به دست آمد. نیازی به گفتن نیست که عامه‌ی نمایندگان نمی‌دانستند سکولاریزاسیون چیست، اما چند نماینده‌ی تحصیل‌کرده‌ی خارج یا جدید کمابیش تصوری از اروپا داشتند و می‌دانستند که باید قدم در راه‌هایی بگذارند که پیش از آنان کسی بر آنها نرفته بود. تلقىِ آنان از اسلام هیچ ربطی به جامعه‌شناسی و سیاستِ جدید نداشت؛ می‌توانم گفت: اسلامی بود، یعنی آنان می‌دانستند چگونه می‌توان دینِ مبتنی بر شریعت را اصلاح کرد و این اصلاح جز اصلاحی در قلمروِ حقوق نمی‌تواند باشد...

مشروطیت، ایران را از مجرای ایجادِ نظامِ حقوقی واردِ دنیای جدید کرد، و این کوششِ موفقی در یک کشورِ اسلامی بود، اما وقت را برای عرفی کردنِ دینی که خود عرفی بود تلف نکرد. با این همه، مشروطیت تجربه‌ای درعمل بود و تجربه‌ای در عمل نیز ماند؛ ایدئولوژیکی کردنِ اسلام، به جای تدوینِ نظریه‌ای برای این تجربه‌ی مهم، راهِ فهمِ آن تجربه را بست. آنان که گمان می‌کنند سکولاریزاسیون حلّالِ همه‌ی مشکلات است در غفلتی مزمن نسبت به مشروطیت گام برمی دارند و، در واقع، در دامی می‌افتند که اهلِ ایدئولوژی سرِ راهِ آنان تعبیه کرده‌اند.

linktr.ee/lHoomanl
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.