یادداشت ملیکا
2 روز پیش
3.8
12
این کتاب مجموعه یادداشتهای بایرامی از هفت روز آخر جنگ (از ۲۱تیرماه ۶۷ تا ۲۷ام) است اما به قول خود او، پا را از "مجموعه یادداشت" فراتر گذاشته و تقریبا نوعی رمان محسوب میشود. البته نمیتوان بهطور کامل به چشم رمان به این کتاب نگاه کرد چون در اینصورت پایانبندی آن کمی نازیباست. روایت کتاب از سردرگمی سربازانی آغاز میشود که ارتش عراق درحال نزدیکشدن به آنان است و آنان اصرار به حفظ مواضع خود و ایستادگی دارند اما به فرماندهان دسترسیای ندارند و نمیدانند که باید چهکنند! درهرصورت آنها نیز با پیشروی ارتش صدام عقب میروند تا جاییکه در محاصره دشمن میافتند و برای فرار از اسارت در آن گرمای داغ و سوزانِ تیرماه، سر به کوه و دشت و بیابان مینهند. و روایتِ تشنگی و خستگی و تاول پاها و سردرگمی و راهنابلدی آن چندنفر در این دشت است که اوجِ کتاب است و شما با آن همراه خواهید شد. اکثریتِ کتاب به روایت روز ۲۱ام میگذرد و سراسیمگی سربازان در دشت. بایرامی به خوبی این روز بسیار تلخ را توصیف کرده و مشخص نیست که اگر هرکدام از ما بهجای آنان بودیم چگونه رفتار میکردیم و آیا از پسِ آن شرایط برمیآمدیم یا نه! لحظهای که آنان نجات پیدا میکنند و به "آب" میرسند حقیقتا لحظه عجیبیست... بخوانید و با روی سخت جنگ آشنا شوید و تلخیاش را بچشید البته که تلخیاش تو ذوقتان نخواهد زد!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.