یادداشت راقم باشی

زن: فاطمه فاطمه است
        روز مادر سال 98 مثل همهٔ روز های آن ایام بعد از مدرسه به فرهنگسرا رفتم تا حد فاصل مدرسه تا کلاس زبانم را در سالن مطالعه بگذرانم که به محض ورود در طبقه اول فرهنگسرا میز های چیده شده و پر شده از کتاب ها را دیدم.
نزدیک به دوساعت همان 4 تا میز را دور میزدم تا کتابی انتخاب کنم که به پول تو جیبی های من که تنها کفاف هزینه رفت و آمدم را می‌داد پیدا کنم.
نمی‌دانم چند دور دور آن میز ها چرخیدم و چند بار تک تک کتاب ها را بلند کردم و از خانم فروشنده قیمت پرسیدم.
در نهایت به بهانهٔ مناسبت آن روز، قرعه به نام فاطمه فاطمه است افتاد؛ اولین کتابی که میخواستم از دکتر شریعتی بخوانم.
کتاب میان خرت و پرت های کتابخانه ای که آن روز ها در انباری سرد و بدون چراغ خانه سر هم کرده بودیم پنهان شده بود تا روز مادر سال 99.
دیگر یقین پیدا کرده بودم بهترین کتابی که قرار است در خصوص حضرت فاطمه بخوانم همین کتاب است.
اما به هوای آنکه آن روز ها کنکوری بودم کتاب خواندن و حتی زندگی کردن گناهی نابخشودنی به حساب می‌آمد خواندن کتاب را محول کردم به روز مادر سال 1400 بعد از کنکور. به نسبت حجم کتاب و اشتیاق من به خواندنش و سابقه ام در  سرعت کتاب خوانی می‌دانستم همان روز مادر سال بعد یکباره خواهم خواندش.
اما بعد از کنکور نتوانستم تا روز مادر صبر کنم و طبق چیزی که در صفحه اول کتاب نوشته ام 16 تیر 1400 مطالعه کتاب را شروع کردم و بر خلاف تصورم بیشتر از یک ماه یعنی تا 31 مرداد 1400 خواندن کتاب برایم طول کشیده.
دلیل این همه تعلل در خواندن را هم در همان صفحه اول کتاب، نخواندنی بودنش ذکر کرده ام.
با نگاهی گذرا که به مرور های کتاب انداختم، گویا فقط من با کتاب ارتباط نگرفته‌ام و تا این حد دوستش نداشتم و حتی در صفحه اول کتاب به خودم هشدار داده ام که دیگر هرگز سراغ کتاب های دکتر شریعتی نروم.
قلم دکتر شریعتی باب سلیقهٔ من نیست. به نظرم صرفا ردیف کردن کلمات پشت سر هم است.
از نظر دستور زبان و علائم نگارش بسیار جای کار دارد و مهم تر همه مفهوم و متن اصلی کتاب؛ بر خلاف ادعایی که در ابتدا می‌شود، سعی بر شناساندن حضرت فاطمه نمیبینم.
روایت های تاریخی زمان زندگی حضرت به صورت سر سری بیان شده و بدون اینکه نویسنده بخواهد صحبتی در خصوص شخصیت، علت رفتار و وقایع یا پیش آمد ها داشته باشد، صرفا چون خودش فکر می‌کند فلان نظر درست است می‌خواهد آن را به مخاطب القا کند. بدون آنکه مخاطب توان تحلیل کردن و نتیجه گیری به دست آورد، چون فقط دکتر شریعتی می‌گوید باید بپذیرد.
4 صفحه انتهای کتاب انگار تازه نویسنده مسیر اصلی دستش آمده اما حیف که دیر است و کتاب به آخر می‌رسد.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.