یادداشت کاظم حیدری
1401/2/22
پارادوکس هجو تناقض از نام کتاب شروع می شود. کتابی بخوانیم تا یاد بگیریم چگونه کتاب نخوانیم. در سراسر کتاب نویسنده ظاهرا می کوشد به ما یاد بدهد چگونه بدون این که وقتمان را برای خواندن کتاب تلف کنیم در مقابل بقیه کتابخوان و فهیم به نظر برسیم و حتی کتاب بنویسیم. جمله جمله نوشته های کتاب گاهی خواننده را به شک می اندازد که واقعا مطالب به طنز نگاشته شده یا جدی است؟ این که نویسنده بگوید کتاب به چه درد می خورد (و البته به همه درد جز خواندن کامل)، اولین کتابخوانها و نویسنده ها چقدر کندذهن بودند، کتاب از کجا پیدا کنیم و هر ژانری به چه دردی می خورد (مثلا ژانر ادبیات غیر داستانی را "احساس میکنم با خرید این کتاب با کلاس تر شده ام" نام می دهد و کتابهای مرجع را "منایع مالی برای نویسندگان و شاسگولهایی که وانمود می کنند همه چیز می دانند" در نظر می گیرد.). همچنین چگونگی خواندن کتاب و حرف زدن درباره آن را با انواع مثالهای متعدد از نویسندگان و کتابهای معروف به روش خودش آموزش بدهد، نه به هدف فرهیختگی که به هدف نمایش دادن! کسی که واقعا به کتاب خواندن علاقه ندارد اگر بتواند این کتاب را بخواند در نهایت متوجه می شود که نویسنده به جای ملامت با میل به نخواندنش همگام شده و به صورت نامحسوسی او را با تعداد زیادی کتاب آشنا کرده است. ضمن این که انواع بهانه های نخواندن را لیست کرده است و به او می فهماند که کتاب نخواندن به هدف خاص بودن هم واقعا خاص نیست! و این پارادوکس بزرگ این کتاب است. برای کتابخوانان هم این کتاب مفید است . به شرطی که بتواند با زبان نویسنده همراه شود و از حرفهای ابتداییش کهیر نزند! در انتها یک فرد کتابخوان ممکن است با خود بگوید که فرایندی که برا آن این همه انتقاد وارد است واقعا مفید است؟ باز هم نویسنده به شکل (تکرار می کنم نامحسوس) به من کتابخوان می فهماند که خواندن کتاب به تنهایی هنر نیست. بلکه کارکرد دانش در رشد من است که می تواند مفید باشد. شاید اشکالی که بر این کتاب بتوان گرفت این باشد که با پیشرفت کتاب طنز و هجو صفحات ابتدایی با آشنا شدن کمی برندگی خود را از دست می دهد و حوصله کتاب نخوان ها هم زود سر می رود.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.