یادداشت
1403/1/5
4.5
23
خواننده داستان تو شروع قصه با غصه آشنا میشه. یه موجود سبز گنده بک. اولش نسبت بهش حس بدی داره درست مثل شخصیت داستانمون. بودنش ناراحتش میکنه و چون خیلی گنده و پر زور تا اونجا که میتونه مارو خسته و کلافه و ناراحت میکنه. نویسنده داستانمون بهش نشون میده که با انجام بعضی از کار ها میتونه غصه رو قابل تحمل بکنه مثل حرف زدن باهاش و اینکه چی میخواد از جونمون و چرا اینقدر ناراحتمون میکنه. بعدش میتونن با هم نقاشی کنن یا موسیقی گوش کنن و آروم آروم با هم دوست بشن. تا اونجا پیش میره که وقتی خواننده به صفحات آخر میرسه و غصه از پیشش میره باز غصه دار میشه. چون به هر حال از دست دادن دوست ناراحت کنندس ولی خب اونی که رفته خود غصه بوده پس قرار نیس غصه دار و ناراحت بشه. بزارین ادامه ندم این افکار مریض و چون ناسلامتی کتاب کودکه. متن خیلی روون بود و میتونه برای تمام سنین مناسب باشه تصاویر هم که ماه بودن.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.