یادداشت عطیه مقدم
1403/10/14
این کتاب به نظرم یه کتاب بینابینیه نه تماما خودیاریه نه تماما روانشناسیه. کتاب از این بحث شروع میکنه که خیلی از ما چشم باز میکنیم میبینیم توی همه ی روابطمون یه سری الگوی ناراحت کننده رو تکرار کردیم و هر بار همون چیزای همیشگی باعث اذیتمون شدن و تجربهی خودشم میگه که به واسطهی محرومیت هیجانی مادرش دائما در روابطش درگیر و نگران بوده و از طرفی هم یاد گرفته بوده که برای دوست داشته شدن نباید خیلی از نیازهاش صحبت کنه. حالا میاد میگه این الگوها از الگوهای روابط کودکی ما میان و از اونجایی که مغز پدیدهی آشنا رو به پدیدهی خوب یا مفید ترجیح میده. برای مغز خوب تره که همون الگوهای کودکی رو تکرار کنه. و بعد میاد میگه همهی این الگو ها و رفتارها و تنش های عصبی از بدتنظیمی سیستم عصبی ما میاد و آدمها معمولا بد تنظیمی سیستم عصبیشون رو به چهار شکل نشون میدن: خشم یا فوران، مدارا یا طلبی، انجماد یا گریز. و علاوه بر این یه نظریهی دیگه رو هم مطرح میکنه که ما اساسا سه بعد داریم جسم و ذهن و قلب و هر کدوم بهبودش مثل یه پیش نیاز برای اینه که سراغ درمان بعدی بریم. ادامهی کتاب بر اساس همین نظریه میاد اول به بهبود و آگاهی از جسم میپردازه بعد آگاهی از ذهن و احساسات و در نهایت هم آگاهی از قلب که همون حسهایی هستن که ما رو به سمت یه فرد یا هدف میکشونن. و در دو فصل آخر هم در مورد این صحبت میکنه که بعد از درمان بدتنظیمی عصبی حالا میتونیم در روابطمون دنبال هم تنظیمی عصبی با دیگران باشیم و راهکار میده که چجوری این رو محقق کنیم. من کتابو دوست داشتم و به نظرم همه چیزش اندازه و خوب بود ولی از اون کتاباییه که باید وقت بدیم و باهاش گام به گام پیش بریم که حال و احوالمونو بهتر کنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.