یادداشت زینب

زینب

زینب

7 روز پیش

        دیوانگی در بروکلین ماجرای مرد 60 ساله ای است که به دلیل بیماری سرطان، تحت شیمی درمانی است. از همسرش جدا شده و تنها دخترش نیز او را ترک کرده است. او بهترین جا برای مردن را همان جایی می داند که به دنیا آمده؛ بروکلین. و مثل سگ زخمی همین کار را می کند. اما وقتی با دیگران ارتباط برقرار می کند و روزهایش را با آنها سپری می کند، به روشنی نشانه های زندگی را در رفتارش می بینیم. گلاس تصمیم گرفته بود تنها باشد اما از خودش بیرون می آید. گلاس برای مردن آمده بود اما با بیرون آمدن از خود، زندگی را بر می گزیند. زندگی در شهری که 56 سال پیش برای آخرین بار با پدر و مادرش از آن بیرون آمده است. ناتان گلاس از جمله شخصیتهایی است که طی سالها داستان نویسی تبدیل به یکی از شاخصه های اصلی داستانهای پل استر شده است و در خط به خط داستانهای او جان گرفته است و درست تر اینکه تبدیل به یک شخصیت محوری شده است. ناتان در کمال ناامیدی امیدوار است. او امیدوار است که مکان مناسبی برای مردن پیدا کند و به همین خاطر به بروکلین اسباب کشی می کند.

بر حسب تصادف خواهرزاده اش را پیدا می کند و تام تبدیل به رفیق یاروغار دایی اش می شود. درست در این نقطه تلاقی است که مضمون اصلی داستان شکل می گیرد و استر از این برخورد به عنوان محور اصلی دیوانگی در بروکلین استفاده می کند. سپس آن دو با آدمی آشنا می شوند که کلاه بردار است و ماجرا در مسیر دیگری می افتد، تام همه چیز را درباره رئیس عیاش خود به ناتان می گوید.
...
دنیای "دیوانگی در بروکلین" استر این بار روایتی است از روزمرگی و در نگاه اول هیچ ربطی به ساختار کاملا فلسفی داستانهای پیشین او ندارد. او در این فضای روزمره و ساده، داستانی را در دل داستانی دیگر می بافد، قرار بود اول کار خواننده با تنهایی های مردی که خودش را برای مرگ آماده می کند مواجه شود اما یک دفعه سر و کله تام پیدا می شود و ماجراهای بعدی حس دیگری به داستان می بخشد.


http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsId=610049
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.