یادداشت حـــامیم
1404/2/9
"گاهی دموکراسی، آخرین لباسِ دیکتاتوریست ..." کتاب "دموکراسی یا دموقراضه" را میشود خواهرخوانده ی ایرانی رمان های پادآرمانشهری مثل ۱۹۸۴ و قلعه حیوانات دانست، اما با طعمِ طنزِ شرقی! سید مهدی شجاعی در این اثر، همچون جراحی که با چاقوی طنز، تومورهای پنهانِ سیاست را آشکار می کند، نشان میدهد چگونه جامعه ای که از استبدادِ گذشته خسته است، ممکن است در دامِ «دموکراسیِ بیقاعده» بیفتد و ناخواسته، استبدادی نو را بپروراند. نقطه ی قوت کتاب در نیمه ی اول، شوخ طبعیِ هوشمندانه اش است. نویسنده با زبانِ طنز، مفاهیم سنگینِ سیاسی را به شکلی ملموس و گاه حتی خنده دار روایت میکند؛ مثلاً نحوه ی به قدرت رسیدنِ «دموکافیه» آنقدر آبکی و مسخره تصویر میشود که آدم به حالِ مردمِ داستان میخندد... تا اینکه یادش می آید این صحنه ها، آیینه ای از واقعیت های تاریخی اند! در میانه های کتاب، این طنز کم کم رنگ میبازد و به نوعی لوث می شود. پیامِ اصلی: دموکراسیِ بی پروا و بی قاعده ، زایشگاهِ دیکتاتورهاست شجاعی به شکلی زیرپوستی هشدار میدهد که هرگاه مردم از سرِ ترس یا خستگی، بدونِ آگاهی به دامانِ هر «تغییری» پناه ببرند، ممکن است طعمه ی شیادانی شوند که دموکراسی و لفظ آزادی را بهانه ای برای قدرت طلبی خود میکنند. در این کتاب، دموکراسیِ بدونِ چارچوب، مثل ماشینی بدون ترمز است که سرنشینانش فریاد میزنند «آزادی!»، اما نمیدانند به کجا میروند... نکته ی هوشمندانه ی دیگر، نقدِ ساده انگاریِ سیاسی است؛ اینکه فکر کنیم هرچه «رأی مردم» باشد، همان بهترین است – حتی اگر مردم، از سرِ جهل یا ترس، به شیادان رأی دهند! چرا این کتاب را بخوانیم؟ - اگر میخواهید طنزِ سیاسی را به سبک ایرانی بچشید که هم بامزه است، هم به نظرتان در تاریخ کشور آشنا می آید. - اگر دوست دارید بدون شنیدنِ شعار، با مکانیسم های پیچیده ی حکومتهای توتالیتر آشنا شوید. - اگر میپندارید «دموکراسی» درمانِ قطعیِ همه ی دردهای جامعه است، این کتاب چالشی است برای بازنگریِ این باور! ضعفِ کتاب: کمرنگ شدن طنز در اواخر، ریتم داستان را کمی یکنواخت میکند. گویی نویسنده آنقدر درگیرِ انتقالِ پیام شده که فراموش کرده مخاطب نیاز دارد گه گاه از فشارِ مفاهیم نفس بگیرد. همچنین بعضی شخصیتها بیشتر شبیه نمادهای تک بعدی اند تا انسان های واقعی. پادزهرِ کتاب: "استبداد: ۲۰ درس از قرن بیستم" اثر تیموتی اسنایدر، مکملِ بینظیری برای این کتاب است. شجاعی زخم را نشان میدهد و اسنایدر مرهمِ آن را. اگر "دموقراضه" شما را به فکر فرو برد، "استبداد" به شما می آموزد چطور از افتادن در دامِ تاریخِ تکرارشونده جلوگیری کنید. حرفِ آخر: این کتاب را بخوانید، اما نه برای آنکه پاسخ بگیرید... برای آنکه سوال های درست در ذهنتان جرقه بزند: - آیا هر تغییری، بهتر از ثبات است؟ - آیا رأی اکثریت، همیشه عادلانه است؟ - و آیا ما داریم «دموکراسی» را میسازیم، یا داریم نقشِ سوختی را بازی میکنیم که کوره ی دیکتاتوریِ فردا را روشن میکند؟ خواندن این کتاب را به ویژه به نسلِ جوان پیشنهاد میکنم؛ نسلی که شعارِ «تغییر» میدهد، اما باید بیاموزد که **تغییرِ کورکورانه، گاه بدتر از ایستایی است**. _"آزادی، نیاز به چارچوب دارد... مثل بادبادکی که اگر نخش پاره شود، در چاهِ آسمان گم میشود."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.