یادداشت سبحان افشار

سبحان افشار

سبحان افشار

4 روز پیش

        بعضی کتاب‌ها مثل نسیمی می‌آیند و می‌روند؛ آنقدر آرام و بی‌ادعا که وقتی به خودت می‌آیی می‌بینی چیزی درونت تغییر کرده است، بی‌آنکه بدانی کجا و چطور. داستان درباره‌ی مردی است که زندگی‌اش را میان زغال و سرما و خاطرات گذشته‌اش می‌گذراند؛ مردی که شاید مثل خیلی از ما، تصمیم گرفته است با چیزهای کوچک از کنار زندگی رد شود، بدون اینکه بخواهد زیادی به زخم‌ها دست بزند. اما سرنوشت، که همیشه راهی برای بیرون‌کشیدن آدم از پناهگاهش پیدا می‌کند، او را مقابل حقیقتی قرار می‌دهد که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت.
سبک نویسنده ظریف است؛ اما در دل همین ظرافت، چیزی خشن و ناآرام جریان دارد که هر لحظه منتظر است تو را از آرامش ساختگی بیرون بکشد. داستان قرار است به ما بفهماند که «چیزهای کوچکی مثل این‌ها» تا چه حد در زندگی یک انسان اهمیت دارند و تأثیر می‌گذراند. همان لحظه‌های کوچکی که به نظر ناچیز می‌آیند، درست همان‌ها هستند که مسیر زندگی را تغییر می‌دهند.
«چیزهای کوچکی مثل این‌ها» زمزمه‌ای در گوش است که باید در سکوت خوانده شود.
      
79

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.