یادداشت سَمی
1404/4/23
مصاحبهی آخر کتاب با نويسنده بینظیر بود. خیلی از گرهها و علت اتفاقاتی که تو رمان افتاده بود رو نویسنده به خوبی توضیح داده و همچنین چرایی نوشتن این کتاب. یجا ازش میپرسن: _ وقتی نقشه و قلمرو را مینوشتی چه حالی داشتی؟ _ سردم بود.با سیستم گرمایش مشکلاتی داشتم و اهمیت آبگرمکن در صفحههای ابتدایی از همین ناشی میشود. غمگین هم بودم. احتمالا به این خاطر که خیلی به خصوصیت لاعلاج پیری فکر میکردم. غم و سردی جسم. و منم دریافتم از کتاب همین بود. جایی که میگه : آدم همانطور که شروع کرده، تمام میکند. غم، سردی، تاریکی، پیری
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.