یادداشت سیده زهرا ارجائی

        
برخلاف طرح جلد نچسب و تکراری کتاب، نامش برایم پرکشش بود! از اولین بار که چشمم به عنوان کتاب افتاد با خودم فکر می‌کردم که انسان‌ها و خرچنگ‌ها چه نسبت و ارتباطی می‌توانند با هم داشته‌باشند. چندی بعد، وقت انتخاب کتاب جدید، مشغول خواندن یادداشت‌ پشت‌ جلد کتاب‌ها بودم که نقل‌قولی از متن این کتاب، مرا به خود جذب کرد:
«... آن‌ها از گوشت خرچنگ زندگی می‌کنند و از این گلی که گوشت شده‌است بدن خود و گوشت بدن فرزندانشان را می‌سازند ... آن‌چه از بدن آن‌ها دفع می‌شود به گل باز می‌گردد و این فضولات دوباره خرچنگ می‌شوند...»

ابتدای کتاب مقدمه‌ای از مترجم در معرفی نویسنده بود و پیشگفتاری از نویسنده در معرفی داستان! نویسنده کتاب، دانشمند و پژوهشگری است که بعد از جنگ جهانی دوم تصمیم می‌گیرد به مسأله‌ی گرسنگی در جهان بپردازد. وی کتاب‌های علمی متعددی در این باره دارد اما این بار تصمیم گرفته تجربه‌ی اولین مواجهه‌اش با گرسنگی را در قالب داستان، به تصویر بکشد. 

دوکاسترو ساکن شهری به نام رسیف در برزیل است، شهری ثروتمند که اطرافش را باتلاق و حلبی‌آباد فراگرفته است. قوت غالب ساکنین این باتلاق‌ها، خرچنگ است و این خرچنگ‌ها درون باتلاق، از فضولات انسانی تغذیه می‌کنند! البته شکار خرچنگ هم کار ساده‌ای نیست و مهارت خاصی می‌خواهد که ژوآئو-پلو از معدود افرادی است که می‌تواند مرغوب‌ترین و خوشمزه‌ترین خرچنگ‌های این ناحیه را شکار کند...


داستان، پر بود از درد و رنج! مردمی که تحت تاثیر نظام سرمایه‌داری به وضعی دچار شدند که حتی از مایحتاج اولیه‌ی یک زندگی سالم نیز محرومند؛ درحالی که سرمایه‌داران رسیف حتی نمی‌گذارند آن‌ها باقی‌مانده‌ی غذای مهمانی‌هایشان را از سطل‌های زباله جمع کنند و به جای خرچنگ بخورند!

نویسنده داستان به خوبی توانسته ابعاد مختلف زندگی این مردم را به تصویر بکشد. خوردن خرچنگ تنها بخش کوچکی از زندگی آن‌هاست. 
هرکدام از ساکنین این باتلاق، داستانی تلخ دارد که او را به آن‌جا کشانده‌است. یکی گرفتار خشکسالی شده و هرچه داشته از دست داده، دیگری دچار بیماری شده و تمام ثروتش را خرج درمانی بی فایده کرده و ... و از سویی دیگر، هرکدام از آن‌ها به نوعی در تلاشند تا از این وضعیت نجات یابند. پیرزنی خوکی را پرورش می‌دهد به این امید که با فروشش بتواند پولی برای تهیه لباس به دست آورد؛ عده‌ای درحال برنامه‌ریزی قیامی اهل متمولان رسیف هستند؛ دخترکان جوان به تن‌فروشی روی آورده‌اند و ... 

شاید بهترین و کامل‌ترین چیزی که نویسنده توانسته در داستان به تصویر بکشد را بتوان این دانست که «فقرا و گرسنگان آسیب‌پذیر‌ترین قشر جامعه هستند؛ سیل و طغیان رودخانه باشد یا خشکسالی فرقی ندارد، اولین و بیشترین آسیب برای این دسته از مردم است» درحالی که دوکاسترو معتقد است می‌شود هیچ گرسنه‌ای در جهان نباشد ... 


      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.