یادداشت

لبخند مسیح
        به نام خدا

آدمیزاد وقتی داخل پیله‌‌اش می‌رود و به آن خو می‌گیرد؛ دوست ندارد از آن بیرون بیاید. وقتی تفکری یا باوری را برای خود انتخاب می‌کند، سختش است آن را کنار بگذارد و عقیدهٔ دیگری را بپذیرد. دنبال حقیقت رفتن کار سختی است. همه به خود زحمت و مشقت پروانه‌شدن را نمی‌دهند. خیلی‌ها دوست دارند  همیشه داخل همان پیلهٔ خود بمانند؛ حتی اگر آن پیله دیگر اندازهٔ قد و قامتشان نباشد.
«لبخند مسیح» داستان دختری به نام «نگار» است که وسط گیر و گرفتاری زندگی‌، دستی برای کمک‌گرفتن از او به سویش دراز می‌شود‌. نگار که خودش با پیلهٔ خود درگیر است؛  فردی از او می‌خواهد تا در پروانه شدن خود به او کمک کند. 
لحن نویسنده صمیمی است؛ اما تا توانستم با متن کتاب ارتباط بگیرم، کمی طول کشید. در حقیقت از یک‌ جایی به بعد سارا عرفانی با روایت روان خود من را مجاب کرد ادامه بدهم و کتاب را تمام کنم و بعد از اتمامش حس خوبم غالب باشد. 
کتاب برای من تلنگر بزرگی داشت. 
اینکه حواسم به از هم گسیختگی اعتقادات و باورهایم هست تا از گسستنشان جلوگیری کنم؟ 
و آیا در حال حرکت رو به نور هستم یا جایی وسط راه متوقف شده‌ام؟
      
1

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.