یادداشت
1401/3/20
به نام خدا ۱ «شببهخیر فخرالسادات خانوم»! اولین دیالوگ شهید احمد یوسفی به همسرش فخرالسادات موسوی، وقتی عقدشان را مرحوم هاشمی رفسنجانی میخواند، آن هم دو نفری، بدون حضور بزرگترها، و شب، برمیگردند خانهای در تهران، موقع خواب، وقتی برای اولینبار تنها میشوند، از شرم، دور از هم، در یک اتاق، پشت به هم میخوابند و این، اولین دیالوگ صمیمی بین آنهاست. ۲ کتاب، روایت زندگی کوتاه مشترک سرکار خانوم فخرالسادات موسوی با شهید احمد یوسفی است. خب! ولی اگر با خواندن این اسامی و عناوین، گمان دارید با یک روایت مستندِ اتوکشیده سازمانی مواجهید بگویمتان خیر. سرکارخانوم گلستان جعفریان، با طبع زنانه خودش، خوب بلد بوده از روایت این زندگی مشترک چیزی دربیاورد که به قلب یک زندگی زناشویی با همه رازهای بگو و مگویش نزدیک شود و سکانسهایی را تحویل من و توی مخاطب بدهد که معمولاً اسیر ممیزیهای پنهان ذهن اکثر نویسندگان میشود و همین کتاب را پر از حس و احساس کرده. ۳ کتاب خوشخوان است و احتمالاً بتوانید یکنفس توی دوسهروز تمامش کنید و اگر قلب رقیقی داشته باشید، متاثرتان میکند: روایت دختری زنجانی-مشهدی، هفدههیجدهساله، شوخ و شنگ و شیطان که با پاسداری جدی و بذلهگو و نجیب ازدواج میکند. در احوالات این دختر همین بس که در روزهای اول ازدواج، همسرش را مجبور میکند او را ببرد خانه پدری تا بتواند دوشنبهها شاعت پنج کارتون ببیند😊 روایت سادگی، صداقت، محبت، آرمان، روایت مردم. خودِ خودِ مردم. ۴ حیف این کتاب، سریال یا فیلم نشود. حیفتَر در ساختش اسیر محافظهکاری شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.