یادداشت مینا لطیفی ده چانه

        قسمت هایی از کتاب ام علا (لذت متن)
 نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.» شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند. مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

هر وقت در  دنیای زنانگی ام ،مادری ام،همسری ام گم می شوم  یک همچنین انسان هایی سرراهم  ظهور می کنند!
نمیدانم می شود ام علا را تکه تکه کرد و یک تکه از وجودش را که با من سنخیت دارد بردارم ؟!یا نمی‌شود.
ام علا یک انسان  الگوست برای هر شخصیتی و این برای من جذاب بود.
تا به حال به رنج  شیعیان عراقی که در زمان جنگ صدام با ایران  در عراق زندگی می کردند فکر نکرده بودم.چقدر می تواند تلخ باشد البته برای من، نه برای ام علا!که او هم هدفش و هم راهش را مشخص کرده بود..
واقعا اگر کتاب از زبان خود ام علا نوشته می‌شد چه کتابی میشد.
      
4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.