یادداشت محمدمهدی جمشیدی بورخانی
1403/9/4
شخصی در محل ما ساکن بود که هیکل درشتی داشت. چفیه می انداخت و شلوار پلنگی بسیجی میپوشید اخلاق درستی هم نداشت اهل همه جور خلافی بود. او به شدت با مردم بد برخورد میکرد به مردم گیر میداد و این لباس او باعث میشد که خیلیها فکر کنند که او بسیجی است. هادی یک بار او را دید و تذکر داد که لباست را عوض کن اما او توجهی نکرد. دوباره او را دید و به آن شخص گفت شما با پوشیدن این لباس و این برخورد بدی که دارید دید مردم را نسبت به بسیج و نظام و رهبر انقلاب بد میکنید. هادی ادامه داد: مردم رفتار شما را که میبینند نسبت به نظام بد بین میشوند. بعد چفیه را از دوش او برداشت و به وی تذکر داد که دیگر با این لباس و این شلوار پلنگی نگردد. بار دیگر با شدت عمل با این شخص برخورد کرد. دیگر ندیدیم که این شخص با این لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذیت کند. او در امر به معروف و نهی از منکر شدت عمل به خرج میداد. مثل همان رفقایی که داشت.اما بعدها دیگر از او شدت عمل ندیدیم. امر به معروف او در حد تذکر زبانی خلاصه میشد. 📙پسرک فلافل فروش 🌐شهید محمد هادی ذوالفقاری توی کوچه درس می خواند. به هادی گفتم: چرا اینجا درس میخوانی؟ تو حق به گردن این پایگاه داری، همهی در و دیوار اینجا را خود تو بدون گرفتن مُزد گچکاری کردی. همهی تزئینات اینجا کار شماست. خب بمون توی پایگاه بسیج و درس بخوان. تو که کار خلافی انجام نمیدی. هادی گفت: من این درس رو برای خودم میخوانم. درست نیست از نوری که هزینهاش را بیتالمال پرداخت میکند استفاده کنم. از طرفی چون میدانم این لامپها تا صبح روشن است اینجا میمانم. اما بیشترین احتیاط او دربارهی غذا بود. هر غذایی رو نمیخورد. البته دستور دین نیز همین است. برخی از بزرگان به غذایی که تهیه میشد خیلی دقت میکردند. در تهران وقتی غذا تهیه میکردیم میگفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟ وقتی میگفتیم پخت مادر است خوشحال میشد، اما غذاهای دیگر را خیلی تمایل به خوردنش نداشت. 📙پسرک فلافل فروش 🌐شهید محمد هادی ذوالفقاری محمّدمهدی جمشیدی بورخانی @Mahdi_Borkhani
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.