یادداشت ماهنامهی شهر کتاب
1400/11/24
این گلستان همیشه خوش باشد عشق گوش، عشق گوشوار، نوشتهی قاسم هاشمینژاد، منتشر شده است، بههمت نشر هرمس. این کتاب مجموعهمقالاتی است دربارهی فرهنگ و هنر و ادب فارسی که «گوش» آن فرهنگ ایرانی و «گوشوار»ش زبان و هنر آن است. نام کتاب برگرفته از این بیت مولاناست: «پیش مؤمن کی بُوَد این غصهخوار / قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار». این کتاب بعد از بوته بر بوته (هرمس ۱۳۹۳)، تازهترین کتاب قاسم هاشمینژاد ـــ نویسنده، مصحح، مترجم، ویراستار و روزنامهنویس ـــ است. «چشمانداز تاریخی روایت: یک بازنگری»، «جستوجویی در بازیافتن منابع نمایش در ایران»، «فرهنک پایهی تیپشناسی شخصیتهای ایرانی»، «سخنانی که در جان شود»، «هنر عارف بودن»، «مرگ رویاروی»، «چهار خاطرهی بادآورد به روایتِ شاه پریان» و «یاد بعضی نفرات در خاطرات بادآورد»، بهترتیب، عناوین مقالات این کتابند و البته بخش آخر تکملهای است بر مقالهی پیش از خودش. در مقالهی اول، نویسنده کوشیده به ریشهیابی رگههای روایت و حکایت در متون فارسی سدههای ابتدایی پس از اسلام تا دوران معاصر بپردازد و نظرش این است که پاشنهی آشیل ماجرای روایت و آنچه باعث ایجاد فاصله بین مخاطب و متن در ایران شده «فضل» است. و این را مفصل توضیح داده. نویسنده در مقالهی دوم، بعد از به دست دادن تعریفی از «نمایش» و «تئاتر»، وجوه افتراق آنها را بیان کرده و با پرداختن به شکلهای مختلف افعال ترکیبی و ساختار نحو فارسی و آوردن شاهدمثالهایی ما را متوجه این امر مهم کرده: اینکه ما در فرهنگ فارسی با تئاتر به معنای متداول غربیاش خویشاوندی نزدیکی نداشتهایم، اما در نمایش در معنای انسانیاش صاحب تاریخی درخشانیم. مقالهی سوم به یاد بیژن الهیِ شاعر است و بهبهانهی شرح و بسط تاریخی، اجتماعی، ادبی و دایرهالعارفیِ رسالهی مرآتالبُلهاء نوشته شده. نویسنده از اولین نشانههای «نقد» در دوران نهچندان روشنِ ادبیات معاصر مثال میآورد و مقالهاش را به اینجا میرساند که چه کارِ کارستانی کرده نویسندهی این رسالهی «کوچک کمورق». سه مقالهی بعدی کتاب حالوهوای دیگری در ما برمیانگیزند و ما را وارد عرصهی دیگری میکنند: عرفان؛ آنچه نویسنده سالهای سال است با مفهوم و جهانی پیرامونش دمخور است و از منظرهای متنوع و گاه بدیعی به آنها نگریسته. در هر کدام از مقالات، به شکلی به این مقوله پرداخته. مثلاً در «سخنانی که در جان شود» به ویژگیهای زبان نیایش و تفاوتهای آن با چیزی به نام دعا پرداخته؛ یا در «هنر عارف بودن»، به دقت و ظرافت سعی کرده دو واژهی عارف و هنرمند را در کنار هم بگذارد و برایمان ترکیبهایی آشنا از این دو واژه بیافریند تا کمی با عمق و ویژگی هر دوی این مفاهیم متناقضنما، بهخصوص در فرهنگ ایرانی همنشین شویم؛ یا «مرگ رویاروی»، که «کوششی مقدماتی در تبیین سیمای مرگ» است. اما مقالهی آخر شرح دیدار نویسنده است با مرحوم علیاصغر گرمسیری، بازیگر معروف تئاتر و سینمای ایران در سالهای جنگ. آنچه این مقاله را نسبت به دیگر مقالهها تشخص و جذابیت مضاعف میبخشد استفادهی نویسنده از توان داستاننویسیاش است. میدانید که هاشمینژاد اولین رمان پلیسی را در ایران (فیل در تاریکی) نوشته. این مقاله طوری است که نمیدانیم آیا این ملاقات، بهقول خودش «اللهبختکی» و در واقعیت روی داده یا تمام این مقالهداستانِ ظاهراً گزارشی زاییدهی تخیل اوست و به قصد معرفی بخشی مهم از تاریخ تئاتر نوین ایران نوشته شده. هر چه هست، این کتاب تلاشی است برای تحقق این هدف او که «تاریخ فرهنگ و ادب این سرزمین را باید از سر نوشت، با نگاه نو باید نوشت». به قلم بابک بیات، ماهنامهی «شهر کتاب»، سال یکم، شمارهی دوم.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.