بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت هانیه عدالتی

                رمان داستان پهلوانی به نام قیدار است که گاراژ بزرگی در تهران دارد. 
داستان در تهران قدیم روایت می شود و کل داستان شرح جز به جز سبک زندگی قیدار است. قیدار جوانمردی است که در پی گمنامی است. او نماینده ی اسطوره های مثل پوریای ولی و جهان پهلوان تختی است.
داستان کند پیش می رود و هدف اصلی آن بیان و زنده کردن ارزش های اخلاقی است.
قیدارِ پهلوان، مرید روحانی صاحب نفسی به نام سید گلپا ست.  سخنان حکمت آمیز او در داستان زیاد نقل شده است. به عنوان نمونه؛ قیدار گوسفند ذبح شده ای را برای هدیه به او می‌دهد. اما او آن را به مسجد می فرستد تا بین مردم تقسیم کنند و به قیدار می گوید:
«به همان قیاس که سفره قیدار باید کباب داشته باشد، سفره آخوند نباید کباب داشته باشد! کباب به سفره آخوند نمی خورد...خود کباب ایراد ندارد، لاکن بوی کباب از خانه آخوند ایراد دارد، برادر جان.»
این کتاب، برگزیده بخش داستان، بیست و یکمین دوره جایزه کتاب فصل در سال 1391 است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.