یادداشت عطیه
7 روز پیش
با تموم عجیب و غریب بودن و حتی نفهمیدن بعضی پاراگراف ها بهش امتیاز کامل میدم چون من رو برد به جای دوست داشتنیم و سفر و ماجراجویی در فضا با چند تا فضایی تو سفینه قلب طلا به عنوان یه طرفدار جنگ ستارگان ( بیشتر البته استودیو لوکاس فیلم و نه دیزنی ) همیشه ارزوم بود وقتی دارم زندگیمو میکنم دو نفر دم در خونه ام ظاهر شن و بگن : سلام ما از کهکشان خیلی دور اومدیم و تو بانک اطلاعاتی ما ثبت شده شما تراکم سلول های مدیکلورین تو بدنتون زیاده و به نیرو حساسین و میخوایم شمارو به عنوان جدای تعلیم بدیم استاد من صد البته اوبی وان کنوبی خواهد بود اما وقتی به کروسانت رفتم تا به معبد جدای ها برسم با آناکین رو به رو میشم و .... بگذریم از این فیکشن احمقانه در ذهنم ولی خیلی خوب بود به جای سفر بین کشوری سفر بین سیاره ای داشتیم هر کسی یه سفینه تو گاراژ خونه اش داست و برا خودش اینور و اونور میرفت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.