یادداشت فاطیما اکبری

عشق همان ی
        عشق همان یگانه احساسی که آدمی را زنده می‌دارد و امید را به روزهای زندگی هر فرد تزریق میکند،اما چه میشود که در میان نفرت جبه های مخالف و حفظ خاک و ارزش ها گریبانگیر آدمی شود؟
داستان این کتاب درمورد فینکس دختری۱۶ساله و پر شور است که گویی میخواهد صدای فریاد درون عکس هایی که به ثبت میرساند گوش جهان را کر کند...
عکس هایی از وطن؛وطنی که قرار نبود وطنش باشد...
و عشق چشم مشکی و کشیده اش که دل از او برده بود به تازگی به پذیرش آکادمی پلیس در آمده بود و تنها هدفش جلب رضایت پدرش است...
کای پسر ۱۷ساله ایی که نقاب بی تفاوتی بر چهره داشت اما قلبش چنان میخروشید که گویی دریایی از عشق و سوگ و ممنوعه ایی از رنگ در جانش مواج است؛با فینکس روبرو میشود دختری که گویا هیچ درکی از زندگی کای ندارد لا اقل کای بر این باور است...
باری دیگر دست سرنوشت چه بر سر راه این عشاق نوپا قرار میدهد؟
این کتاب داستان تاریخ پر جوش و خروش گوشه ایی از جهان را به تصویر میکشد که حقیقت عشق بر آن اعتراضات سایه انداخته و باعث بالغ شدن هر آدمی میشود که از وجود خود نا آگاه است و به دنبال تصمیم شجاعانه‌ای می‌رود...

      
56

11

(0/1000)

نظرات

چه قشنگ😍😍

0