یادداشت مبینا سلیمانی

        از همون اول حس می‌کنی که یه چیزی این وسط درست نیست...
داستان از دید یه بچه تعریف می‌شه که پدر الکلی و مادر افسرده‌ای داره. پسرک توی خیال خودش سعی می‌کنه همه چیزو «عادی» و «بازی‌گونه» نشون بده، ولی دنیاش پر از خشم فروخورده، توهم، ناامیدی و خشونته. 
کم‌کم مرز بین واقعیت و توهم تو ذهنش پاک می‌شه و رفتاراش از طناز به خطرناک و آزاردهنده تغییر می‌کنه.
راوی غیرقابل اعتماده: هم بامزه‌ست، هم دل‌سوز، هم به‌مرور عمیقاً نگران‌کننده می‌شه.
- کتاب جریان سیال ذهن داره، انگار مستقیم از توی فکر یه آدم روان‌پریش بیرون کشیده شده. جمله‌ها بدون نقل‌قول، گاهی تکراری، گاهی آشفته‌ن.
- گوش دادن به موسیقی The Butcher Boy که در طول قصه بهش اشاره میشه مثل یه جایزه کوچولو بعد تموم کردن کتابه (نسخه Tommy Makem)
      
33

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.