یادداشت Alexy Silver-Phoenix
1401/9/24
به این کتاب، کتاب که نمیشود گفت؛ چون واقعا کتاب نیست. یک داستان کوتاه بیستوپنج صفحهای است که هر چهار صفحهی آن یک صفحهی استاندارد است. اما همین چند صفحه داستانی را روایت میکند که میتوان گفت به بهترین شکل ممکن مفهوم مد نظرش را به خواننده انتقال میدهد. داستان در مورد یک اتواستاپزن است که در میانهی راه سفر به یک پرچین برمیخورد. به سختی وارد این پرچین میشود و با یک مرد پنجاه شصت ساله آشنا میشود. مکالماتی که بین او و این پیرمرد رد و بدل میشود و چیزهایی که میبیند یک فلسفهی عمیق را شرح میدهد؛ اینکه چرا انسان باید به جلو حرکت کند. داستان به صورت نمادگونه نوشته شده و همه چیز در داستان نماد یک گروه از انسانها یا یک طرز فکر است. شاید شکستن نمادهای داستان و سادهسازی آن در این نقد درست نباشد و بهتر آن است که هر کس خودش آنها را پیدا کند تا فلسفهی داستان را بهتر درک کند. خواندن این داستان کوتاه را بسیار توصیه میکنم. برای تهیهی آن هم به صورت رایگان میتوانید از سایت یا اپلیکیشن طاقچه اقدام کنید. مطمئن باشید از خواندن آن پشیمان نخواهید شد.
9
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.