یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
مردی در دوش صبحگاهی هر روزهاش، با همسرش این پرسش ساده را مطرح میکند: «چطور است سبیلم را بزنم؟» همین پرسش و به ظاهر مسئلهی پیش پا افتادهای مانند تراشیدن سبیل، جانمایهی یکی از استخواندارترین قصههایی میشود که تاکنون خواندهام. «امانوئل کارر» را متخصص ساختن و پرداختن هیولاها در کتابهایش میدانند؛ اینبار نیز استادانه هیولایی غریب ساخته است: روان ناآرام و ذهن مشوشِ قهرمان قصه در بیشتر مواقع برای مارک ناراحت بودم و سعی میکردم درکش کنم؛ اما «آنیس» هم این وسط واقعا نیاز به دلسوزی و توجه داشت و به نظرم واقعا میخواست به همسرش کمک کند... هر چه در داستان پیش میرویم، ماجرا عمیق و عمیقتر و کتاب پرکششتر میشود و نویسنده تیر آخر را با پایانبندی قصه در ۳-۴ صفحهی پایانی کتاب به مغز خواننده شلیک میکند! یک لحظه در خواندن این کتاب تردید نکنید!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.