یادداشت کوثر یوسفی
1404/3/6

کتاب حوالی ساعت یک بامداد تمام شد سه فصل آخر جان آدم را میگرفت درست شبیه زمانی که کسی دو دست گلویت را چسبیده، بغض کردی و حتی گریه هم راه نفست را باز نمیکند . به شدت تلاش و پشتکار شهید و البته درک فوق العاده همسر ایشان غبطه خوردم شاید اگر جای هرکدام از شخصیت های داستان بودم اینطور عمل نمیکردم که هیچ غر هم میزدم (!) قوی تر از شهید گمانم همسر شهید و قهرمان تر از او هم همسرش هست چون در تمام مدتی که همسرش نبوده امور خانه را به دوش کشیده بعد شهادت هم حواسش به فرزندانش بوده و شاید بین داستان ها و قهرمان های داستان ها کسی از آن «زن» اسمی هم نیاورد حق با شهید بلباسی است در وصیت نامه اش اینطور نوشته بود که اگر این خانم نمیبود من به اینجاها نمیرسیدم . همین؛ خرداد ۱۴۰۴ سومین کتاب از نمیدانم چندمین کتاب امسال
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.