یادداشت محمدعلی ایزدخواه

        انسان هر چه جلوتر میرود و بیشتر علم کسب میکند و قدرت بیشتری در مقابل طبیعت پیدا میکند، بیشتر به عمق ضعف و به قول نویسنده "خستگیِ وجودی" میرود. علت آن هم در "فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا"است که قرآن می‌گوید درون انسان ابرقدرت هایی قرار داده شده که تا آخر عمر، انسان را پریشان و آشفته از جنگ جهانی داخلی خود کنند؛ جنگ خانمان سوزی که عامیان به آن خیر و شر، عاشقان به آن عقل و دل و عارفان به آن نفس و فطرت میگویند. هر کسی به هر اسمی میخواهد بگویدش، مهم این است که یک طرف با فجور و پستی تمایل به دورشدن از محبوب و معشوق دارد و طرف دیگر با تقوا و تعالی علاقه به نزدیک شدن هرچه بیشتر به اویی که حقیقت و گوهر و ذات من و تو از اوست.
کتاب بیروط با همه‌ی کمبودهایش که جا داشت آقای نویسنده بیشتر روی قلمش کار کند، بیانگر خوبیست برای وصف حال جوان‌هایی که مدتهاست از خستگیِ پیری رنج میبرند؛ خستگی که نه از آن خوشمان می‌آید و نه توانایی جدایی از آن را داریم؛ خستگی که در آن نه از سختی ها اذیت میشویم چون بدترش را چشیده‌ایم و نه از خوشی‌ها لذت می‌بریم چون بهترش را از دست داده‌ایم؛ خستگی که با همه‌ی سیاهی و تاریکی‌اش نور امید عجیبی درون صاحبش روشن نگه میدارد، نور امیدی که در اکثر موارد خودِ فردِ خسته نمی‌داند از کجاست و اصلا چرا هست؟! انگار انسان هرچه بیشتر به عمق "لَا إِلٰهَ" میرود، بیشتر به حقیقت "إِلَّا ٱللّٰه" ایمان می‌آورد.
در پایان جا دارد اشاره کنم به درددل سوزناکی که هربار به این جنگ داخلی ها و خسته شدن ها فکر میکنم به ذهنم می‌آید:
«و خدا نکند
که جوانی 
در هفده سالگی بمیرد
و در هفتاد سالگی دفن شود...»
تقدیم به همهٔ خسته دلانِ جان خسته‌ای که هنوز روی پا ایستاده‌اند ، تا به بی‌دغدغه‌های بی‌تفکر نشان دهند "انسان" قادر است از قعر تاریکی به عمق نور سفر کند.
امیدوارم با خوندن این کتاب بهتر بتونین به خدای آرامش بخش نزدیک بشین:)
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.