یادداشت محمدصدرا ریماز
1401/6/19
نادر میگوید: همیشه خجلتزده به خود گفته بودم، آنکس که جبههی میهنش و میدان رزم دلاوران سرزمینش را ندیده است میتواند خیلی چیزها باشد، اما قطعاً نویسنده سرزمینش نیست. برای همین به همراه ابراهیم حاتمیکیا راهی جبهه میشود. در مستند "بار دیگر، مردی که دوستش میداشتم"، حاتمی کیا میگوید کارت عبور سپاه برای نادر جعل کرده و او را قاچاقی به جبهه برده است. این یادداشتها برای من، گزارش حیرتِ یک شاعرِ شهریِ صادق بود. حیرت از خلوصِ بچههای سرگردان در جبهههای جنوب. حیرت از بایزید بسطامیهای قرن پانزدهم هجری. حیرت از آقایشان حسین. همیشه حسرت این را داشته و دارم که یکبار دنیا را از چشمان نادر ابراهیمی بینیم، از بس که این مرد حقیقتبین است. جایجای کتاب پر است از نقد به شبه روشنفکری ایرانی. به خاطر تحریم و ندیدن دفاع مقدس. البته نقد که نه، تخریب. اما امروز همان روشنفکران به تحریف نادر نشستهاند. با چاپ کتابهای عاشقانه او با رنگها و قطعهای مختلف و تبلیغات پر سر و صدا برای آنها، و چاپ نکردن کتابهای استعمارستیز و استحمارستیزش، مثل همین کتاب. انگار که نادر یک آدم گاگولِ عاشق پیشه است و هیچ کاری به اطرافش نداشته. یکی مثل خودشان و برخلاف چیزی که بود. " این جنگ، قبل از هرچیز، یک نکتهی بسیار بنیادی از یاد رفته را به یاد همه ما می آورد. و آن اینکه ما ملتی ترسو، بزدل، تو سری خور، تریاکی، تسلیم و بی حمیت نیستیم، و سپس این نکته را، که ایمان، انگیزه و اسلحهی عظیم و خطیریست برای تهی دستانه و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن ..."
16
(0/1000)
1402/4/25
0