یادداشت زهره مؤمنیان

اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر
از قبرستان
        از قبرستان سن میکله تا قبرستان سن فرناندو

نقطه شروع همیشه خودش است. از خودش بیرون می آید و در جهان اطراف پرسه میرند. زمان میگذراند و وقتی به خودش برمیگردد میبیند با کسی که شروع کرده فرق دارد. همین است که جستارهایش پایان ندارد دایره هایی هستند که دور محوری مشخص می چرخند: رابطه ی نویسنده و شهری که اطرافش را گرفته.
این سخن مترجم است درباره ی والریا لوئیزلی نویسنده ی مکزیکی. 
ده جستار روایی نوشته از پرسه زدن در شهر. شاید بعضی هاش محصور بین دیوارهای اتاق باشد. 

شروع از قبرستان سن میکله است. در ونیز. به دنبال  جوزف برودسکی نویسنده و جستار نویس روس.
پایان قبرستان سن فرناندو  است. در مکزیک. در جستجوی ذهنی قبر خودش.
اینکه نویسنده چه تغییری کرده از نظر من فقط افسردگی بیشتر است. نا امیدی پوچی.
متن کتاب خیلی روان نیست. مقصر مترجم نیست. اطلاعات عجیب و غریب و  فراوانی که نویسنده سرریز می کند و مترجم را از حجم مطالعاتش شکفت زده کرده. برای خواننده گیج کننده و سوال برانگیز است.
این شعر
این اشاره
این گوشه چشم به فلان قائده فلسفی لازم بود؟
هر چه به آخر کتاب نزدیک میشویم این اطلاعات کمتر میشود. و بیان احساسات بیشتر.
از خواندن کتاب لذت بردم. و با واژه‌ی جالبی به نام فلانور آشنا شدم.
شهرگردی. پرسه زدن در شهر جوری که خودت تحربه اش کنی.

      
836

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.