یادداشت نادیا جوینده

        با لاوید از دوران راهنمایی دوست هستم. صمیمی نیستیم ولی از این مدل‌هاست که به داشتن هم دلگرمیم. سال دوم لیسانس بودم که کارت عروسی‌اش دستم رسید. نه بخاطر دوستیمان. چون همسایه بودیم از طرف خانواده‌اش، خانوادگی دعوت شدیم. مراسم خوبی بود و همه چیز سر جایش بود. آقای داماد خوشتیپ به نظر می‌رسید و به قول معروف عروس و داماد به هم می‌آمدند.
پنج شش ماه بعد شنیدیم از هم جدا شدند.
می‌دانستم که شرایط سختی دارد. بهش نزدیک شدم. از این مدل‌ها که در کتاب "خرگوش گوش داد" سالها بعد برای پسرم خواندم. آقا مبتلا به یک بیماری بود که بلافاصله بعد از مطرح کردن در دادگاه حکم به نفع خانم جاری شده و پروسه‌ی طولانی طلاق در یک جلسه به سرانجام رسیده بود.
اگر روزی بنا به نوشتنش داشته باشم؛ حتما با خواننده‌ام روراست خواهم بود و قصه‌ی دوستم را با من راوی روایت نمی‌کنم. کاری که در چند روایت از مجموعه‌ی " مرثیه‌ای بر یک رهایی" که مجموعه روایت‌های طلاق است، خواندیم. این فرم نوشتار نه داستان کوتاه است و نه در قالب روایت تعریف می‌شود.
اگر از این نقطه ضعف کتاب به انضمام  ایرادهای متعدد فرمی و ویراستاری روایت‌ها بگذریم؛ نفس پرداختن به مسئله‌ای که روز‌به‌روز برای جامعه‌ جدّی‌تر مطرح می‌شود آن هم در فرم جذاب روایت که مخاطب عام دارد؛ بسیار ارزشمند است.


      
18

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.