یادداشت dream.m
5 روز پیش
این کتاب منو سورپرایز کرد. بیشتر از انتظارم دوستش داشتم و توی شرایط استرس زیاد شنیدنش کمکم کرد. درمورد این کتابم امیدوارم یروز بعد همه این ماجراهای سخت بتونم ریویوو درخور بنویسم ♡ آپدیت شد ، یکروز بعد: در صفحات خاکخورده #رگتایم، هری هودینی فقط یک شعبدهباز نیست؛ او فرستادهای است از دل زمان، مأمورِ دیدنِ آنچه دیگران تاب دیدنش را ندارند. هر بار که در قفسهای آهنینش فرو میرود، در واقع به شکافهای پنهانِ تاریخ سفر میکند، به آینده، به سراسیمگی قرن بیستویکم، به سایههای بمب و پناهگاه، به اشباحِ بینامی که زیر پرچمها جان میدهند. او آنجا ایستاده، در میان انفجارها، کودکانی را میبیند که با چشمهای خیره از پشت سیمخاردار نگاهش میکنند. او جنگهایی را میبیند که هنوز در صفحههای رمان رخ ندادهاند، اما بذرشان در همین رگتایم کاشته شده ، در نژادپرستی، در طبقه، در غرورِ کور بمب ها و پهبادها. او برمیگردد، به قرن خودش، به اوایل سده بیستم، به نیویورکی که هنوز در حال تپیدن است و خودش را معصوم میپندارد. تلاش میکند به مردم هشدار دهد که صداهایی از آینده شنیده، که آتش در راه است. اما کسی شعبدهبازها را جدی نمیگیرد. در جهان رگتایم، هودینی تنها کسیست که میفهمد تاریخ، نه خطی مستقیم، که یک مارپیچ است؛ و جنگ، مثل تردستیای قدیمی، همیشه با دستی پنهان بازمیگردد. او بارها غیب میشود و بازمیگردد، اما هیچکس نمیبیند که زنجیرهایش نه فقط فلز، بلکه زنجیرهای تکرارند. تکرار همان اشتباهات، همان خشونت، با لباسی نو. او در سکوت میداند که هر بار جهانی شعلهور میشود، تنها چیزی که تغییر میکند، رنگِ پرچم و لهجه فریادهاست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.