یادداشت joiboy

joiboy

joiboy

1404/4/31

📚 «دوازده
        📚 «دوازده»، پانزدهمین کتاب امسالم 📚

واااقعا دم این نویسنده گرم! خوندن این غول هزار صفحه‌ای یه پروسه طاقت‌فرسا بود ولی به شدت ارزشش رو داشت. راستش کمتر کتابی تو ژانر آخرالزمانی پیدا می‌شه که به خوبیِ گذرگاه عمل کنه. این ژانر خیلی زود تکراری می‌شه و اکثر ایده‌ها تکراری‌ن. ولی این یکی یه نفس تازه بود وسط اون همه تکرار.

⭕حالا چرا می‌گم طاقت‌فرسا؟ چون واقعاً خوندنش راحت نبود. جمله‌هاش خیلی طولانی‌ان، زوایای دید خیلی زیادی داره که اولش یه‌کم گیج‌کننده‌ست، پرش‌های زمانی هم داره که ممکنه اذیت‌کننده باشه. تازه کتاب به‌قدری سنگینه که انگار آجر دستت گرفتی! فضا هم دارک و سنگینه. خلاصه برای هرکسی نیست، ولی اگه اهل دنیای تاریک و عمیق باشی، عشق می‌کنی.⭕

جلد دوم واقعاً ترکوند!
اگه جلد اول عالی بود، این یکی ده برابر بهتره. حالا بریم سراغ نکات جذابش:


---

🔸1. شخصیت‌پردازی

مهم‌ترین نقطه قوت کتابه. کرونین فوق‌العاده شخصیت خلق می‌کنه. خیلی شبیه استیون کینگه، همون سبکی که من عاشقشم. شخصیت‌هایی می‌سازه که با حتی عجیب‌ترین و ترسناک‌ترینشون هم می‌تونی ارتباط بگیری. می‌ره تو عمق روح و روان کاراکترها و دغدغه‌هاشون رو واقعی نشون می‌ده.
یکی از شخصیتایی که واقعاً دلم براش سوخت، پیتر بود. نمی‌دونم چرا کرونین انقدر سخت می‌گیره بهش. با اینکه یکی از شخصیت‌های اصلیه و کلی باهاش ارتباط می‌گیری، ولی حجم فلاکتی که می‌کشه واقعاً سنگینه. با این حال ادامه می‌ده، می‌جنگه، و همین باعث می‌شه یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌م بشه. ولی با تمام این توصیفات متوجه نمی‌شید که چه قدر دلم برای این پیتر بدبخت می‌سوزه.

یه جمله بود که وقتی این کتاب رو می‌خوندم همش یاد اون میوفتادم. می‌گفت اگر نویسنده وارد عمق شخصیت هاش بشه حرف داستان مشخص میشه. 


---

🔸2. قلم و توصیفات

قلمش خیلی شبیه استیون کینگه. یه جور نثر جادویی و پر از جزئیات که هم جذابه، هم عمیق. از همون صفحه‌های اول حس کردم دارم یه داستان استیون‌کینگی می‌خونم. واسم لذت‌بخش بود چون عاشق اون سبک نوشتنم.


فضاسازی‌هاش فوق‌العاده‌ست. طوری تصویر می‌کشه که انگار داری صحنه‌ها رو با چشم خودت می‌بینی. حتی بو و دمای هوا رو هم حس می‌کنی! یه لول بالاتر از جلد اول شده بود از نظر تصویرسازی.


---

🔸3. روایت داستان

روایتش یکی از نکات درخشانشه. استفاده از چند زاویه دید، عقب‌گردهای زمانی، پرش بین حال و گذشته... همه اینا باعث می‌شن که داستان غنی و چندبعدی باشه. بعضیا ممکنه با این ساختار سخت ارتباط بگیرن، ولی من عاشقشم. مخصوصاً وقتی نویسنده بتونه با یه شخصیت فرعی که شاید اول فکر کنی بی‌اهمیته، ارتباط عاطفی قوی ایجاد کنه.


--- 

🔸4. شروع کتاب

حدود ۲۰۰ صفحه اول، اصلاً خبری از شخصیت‌های جلد قبلی نیست! داستان می‌ره ۱۰۰ سال قبل از شیوع ویروس و یه خط کاملاً جدید شروع می‌شه. اولش گیج می‌شی که اینا کی‌ان؟ چه ربطی دارن؟ ولی کرونین یه کار جالب کرده؛ تو دو فصل اول یه پل زده به جلد اول تا احساس غریبه بودن نکنی، بعدش رفته سراغ گذشته. و اون گذشته‌ی به‌ظاهر بی‌اهمیت، انقدر خوب روایت می‌شه که دهن آدم وا می‌مونه!


---

🔸5. مفاهیم و حرف‌های پشت داستان

یکی از ویژگی‌های کتابای خوب اینه که فقط قصه نمی‌گن، بلکه با قصه‌هاشون حرف می‌زنن. تو این کتاب، مخصوصاً با شخصیت‌هایی مثل پیتر، نویسنده داره یه عالمه حرف مهم منتقل می‌کنه:
ایستادگی جلوی سختی‌ها، ارزش عشق، خانواده، انسانیت، شجاعت تغییر، تلاش برای فهم حقیقت و کنار اومدن باش، انتخاب بین درست و غلط...
کتاب پر از چالش‌های فلسفی و انسانی‌ـه که نمی‌شه همشو اینجا گفت (لامصب هزار صفحه‌ست واقعاً!)


---

در کل؟

کتاب خفنی بود. از خوندنش واقعاً لذت بردم. امیدوارم این یادداشت باعث بشه یه نگاهی بهش بندازین ببینین به سلیقه‌تون می‌خوره یا نه. (آره می‌دونم گرونه، ولی خب… لذت بعضی چیزا بی‌قیمته 😅)


---

⬜⚫با نظراتم موافقی؟⚫⬜
      
186

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.