یادداشت سمانه نظیری
1404/1/5
این کتاب رو ۷ سال پیش خوندم :)... ترم های اول پرستاری...آخ که چقدر اون روزا که بیمارستان میرفتم لحظه به لحظه ی این کتاب میومد جلوی چشمم. بیمارهایی که اینتوبه بودن همیشه برام بولد بودن. بیمارهایی که اصولا باید بخش مراقبت های ویژه میبودن ولی خب :))) به علت کمبود جا و مدیریت ناصحیح تو بخش ENT (گوش حلق بینی) بودن چقدر به چشم دیدم خسته شدن همکارام از طولانی شدن مدت بستری تخت ۱۸رو و شوخی هایی که روز فوت شدنش میکردن که دیگه راحت شدن ! و انگار با هر شوخی قلب منو از جادرمیاوردن چقدر دیدم اونی که تو بخش به بیمار خود گوش فرا میداد در نهایت همونی بود که بخاطر کم شدن مشقای گزارش پرستاریش توبیخ میشد و متهم میشد به کم کاری. درحالیکه در حال رفع نیازهای بیماری بوده که از اظهار نیازش هم عاجزه. خدا اموات رئیس دانشکده مون رو بیامرزه که اون موقع کلی تلاش کرد این کتاب رو بچه ها بخونن و چند باری خانم الهی رو آوردن دانشکده چه آیدا الهی ها که نفسی براشون نموند که روایت کنن از بلاهایی که سرشون اومد یه بخشی از من همیشه خودش رو بخاطر رها کردن پرستاری سرزنش میکنه... الحمدلله میشناسم همکاران و دوستانی رو که به معنای واقعی کلمه پرستارن
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.