سمانه نظیری

سمانه نظیری

@S_naziri78

46 دنبال شده

72 دنبال کننده

            💚💍
فارغ التحصیل پرستاری. دانشجوی پزشکی
کتابخوار فلسفه دوست. در جستجوی کشف انسان
          
naye_ney224
S_naziri78
پیشنهاد کاربر برای شما
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه

5

        کتاب پنجم

در یک کلام فوق العاده بود و ضروری برای هر والدی.
نه تنها برای تربیت فرزند بلکه برای تربیت خودمون و نجات خودمون از اسارت تلوزیون و رسانه.
خب تو کتاب اول نقش چشم و نگاه رو در زندگی توضیح میده که همین بس که چشم تعیین می‌کنه دل کجا بره و عقل چیکار کنه
بعد مشکلات جسمی ناشی از تلوزیونی شدن بچه ها رو با اتکا به مقالات علمی و گفته های پزشکان بیان میکنه.
بعد پیامدهای تربیتی تلوزیونی شدن بچه ها رو میگه که یکی از یکی گریه آور تره و شاید اگه تلوزیونی بزرگ شده باشیم میتونیم در جای جای زندگیمون این پیامدها رو تو خودمون پیدا کنیم
در قسمت بعد علت سحر شدنمون توسط این قاب جادویی رو میگه
و در آخر هم راهکارها رو میگه

خیلی کامل و جامع و عالی بود.
تو کتاب خیلی جاها از نیل پستمن نقل قول میکنه. نظریه پرداز و استاد دانشگاه و اینا که سال ۲۰۰۳ فوت شده و کتاب هایی که نوشته ( زوال دوران کودکی ، زندگی در عیش مردن در خوشی) مال این دوره ی طلسم شده توسط رسانه نیست. اون دوره میگه زوال دوران کودکی در اثر رسانه اتفاق میفته‌ . الان اگر بود و بلاگرهای کودک اینستا رو میدید اسم کتاب غیرقابل پخش میشد قطعا.
      

5

        

کتابی که توسط یکی از دوستان معرفی شد و علی رغم تعهدم به این که خارج از برنامه و لیستم کتابی نخونم ، کتاب رو شروع به خوندن کردم تو اسنپ و اتوبوس و بین کلاس و ... اونم از طاقچه که خیلی وقت بود ترکش کرده بودم چون با کتاب الکترونیک ارتباط نمیگیرم.

اسم کتاب احتمالا نشون دهنده ی موضوع کتاب هست.
کتاب یه راهنماست برای این که تو دنیای حواس پرتی های امروز متمرکز و حواس جمع بمونیم. از تفاوت کار عمیق و کار کم عمق میگه. از روابط اجتماعیمون تو فضای مجازی و ضرورت داشتن یا نداشتنش. از روش های یاد گرفتن کار عمیق. از این که فضای مجازی چقدر راحت تونسته تا بن استخوان معتادمون کنه. از این که خیلی وقتا الزامی به بودنمون تو این فضاها نیست و بودنمون خیلی هم برای بقیه مهم نیست. صرفا لایکمون میکنن که لایکشون کنیم یا چون لایکشون میکنیم. 

اضافه گویی کم نداشت و شاید ۵۰ صفحه میتونست کمتر باشه ولی خب شاید برای تثبیت مسئله نیاز بوده. 
بخش دوم کتاب که قوانین کار عمیق رو میگه خیلی کاربردی  تره.

اگر مشکل دارید با فضای مجازی و کنترلش و متمرکز موندن بخونیدش.

دستاورد های خوبی برام داشت.مهم ترینش کنترل فضای مجازی و کاهش میانگین استفاده از گوشیم طی یک ماه از ۷.۵ ساعت به ۴.۵ ساعت. دستاورد بعدی هم توانایی خوندن کتاب و تموم کردن کارای نیمه تمومم بود
      

10

        تو تفسیر سوره ی الرحمن برام یه چیز جالب بود. اونم اینکه خدا وقتی داره وعده ی پاداش میده میگه 
«فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ انْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جانٌ‏». اینجا «فیهِنَ‏» به صورت جمع آورده شده، گفته‌اند به اعتبار اینکه برای هر فردی، از این بهشتها وجود دارد؛ یعنی در این بهشتها که برای همه افراد وجود دارد، زنانی هستند- به تعبیری که [مترجم‏] دارد- فروهشته چشم. این «فروهشته چشم» را دوجور می‌شود [بیان] کرد: یکی اینکه توصیف جسمانی چشم باشد؛ همین چیزی که ما می‌گوییم خِمارآلود، چشمِ خمار که چشمْ‏ خماری خودش نوعی زیبایی است. 
بعضی به این معنا گرفته‌اند. برخی کنایه از کیفیت روحی گرفته‌اند. نکته خیلی خاصی در اینجا هست.
یعنی چه؟ یعنی زنانی هستند عاشق این مردها، دل در گرو این مردها دارند؛ یعنی یک حالت یگانگی دارند، از غیر اینها چشم بسته‌اند، «قاصِراتُ‏ الطَّرْفِ‏» یعنی چشمشان فقط و فقط به اینها اکتفا کرده است. مسئله‌ این نیست که بگوییم قانون عفاف در این دنیاست، آنجا که عفاف [نیست،] چه مانعی‏ دارد که یک حوریه مال صد نفر باشد؟ قرآن می‌گوید این حرفها مطرح نیست چون مسئله‌ فقط مسئله‌ ارضاء جنسی نیست، یک امر روحی هم هست و بشر با این نیاز می‌رود؛ حال افرادی بالاتر از این مقامها هستند، آنها سر جای خودشان ولی اکثریت مردم این جزء نیازهایشان است.
«لَمْ یطْمِثْهُنَّ انْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جانٌ‏» نه یک زن هرجایی که گاهی پیش این، گاهی پیش آن؛ هیچ انسی و جنّی با او تماس پیدا نکرده است 

خیلی این برام قشنگ بود
      

1

        بخش پوچی هم تموم شد و با تموم شدنش کتاب هم به اتمام رسید‌. اینا نوشته هام از قبله که اینجا جمعشون میکنم

فصل اول رو به دلمشغولی اگزیستانسیال " مرگ " پرداخته بود
۳۰۰ صفحه از ۶۰۰ صفحه ی کتاب به این موضوع اختصاص داده و این نشون دهنده ی اهمیت این موضوع برای نویسنده هست. و واقعا هم هست. چون اساس اگزیستانسیال بر " هستی" هست طبیعتا در نقطه ی مقابلش مرگ هم حرف زیادی برای گفتن هست.

در کل به این موضوع پرداخته بود که انسان همیشه با مرگ و اضطراب مرگ دست و پنجه نرم میکنه و وقتی نتونه بپذیره ، روان نژندی رخ میده  که حالا جلوه های گوناگونی داره.‌.. و نوشته بود انسان در برابر مرگ ۲ جور دفاع داره. یا خودش رو برتر و استثنایی میبینه که بتونه بگه نه مرگ سراغ من نمیاد هنوز.  یا دنبال نجات دهنده ی خارجی و غایی هست که حمایت کنه و در برابر مرگ اون رو محافظت کنه.
حالا این ۲ تا دفاع وقتی شکسته میشه اضطراب مرگ میاد سراغ آدم که منجر به مشکلات دیگه میشه.

تاکیدش بر این موضوع بود که مرگ آگاهی کمک زیادی به روند درمان میکنه و مثال های زیادی هم زده بود. می‌گفت در کل اغلب آدما و درمانگر ها از این موضوع دور هستن و فراری. 

راهکاری که تو درمانش به کار میبره هم مواجهه با مرگ هست. یعنی توضیح برای مراجع و سعی در اینکه این موضوع رو فرد بفهمه .راهکار دیگه اش هم تجزیه و تحلیل موقعیت و اضطراب هست.

در کل چیز خلاف واقع زیادی ندیدم .
ولی خب در کل تفکر مذهبی رو هم به عنوان یکی از دفاع ها در برابر اضطراب مرگ نام برده بود. درحالیکه ما معتقدیم خود دین و مذهب به شکل صحیح با مرگ مواجه میکنه و اضطراب مرگ رو کاهش میده. و اگر ترسی هست چیز سازنده ایه. 
چیزی که خود یالوم هم اقرار داره و در نهایت به نتیجه ی لذت از زندگی که در مقابل اضطراب مرگ مطرحش میکنه منجر میشه...

خب بخش دوم که‌عنوانش مسئولیت بود هم تموم شد.

خیلی زیبا مخالفتش رو با روش های فرویدی که میگن همه چی بخاطر گذشته ات بوده و ریشه در کودکی داره و تو تقصیری نداری و تو مسئول نیستی ، عنوان میکنه. 

تاکید خیلی خوبی روی بحث مسئولیت و انتخاب و اراده داشت. این که چقدر در روان درمانی ، متوجه کردن فرد به این که مسئول انتخاب هاشه و باید تصمیم بگیره اثر داره. این که تعداد خیلی زیادی از مراجعین از تصمیم فرار میکنن . حتی میرن تراپی تا تراپیست براشون تصمیم بگیره و اینطوری از زیر بار مسئولیت در برن. 
و غوغای این فصل تو همین ۲۰ صفحه ی آخرش بود. جایی که میگفت یکی از مصیبت هایی که تصمیم داره اینه که فرد بین ۲ تا نیاز متضاد باید انتخاب کنه و نمیتونه همه ی نیازهاشو برطرف کنه. یه عده اون نیاز سطحی تره یا اون که طرفدار بیشتری داره رو ارضا میکنن چون آسونه و نیازی نیست چیزی رو بپذیره . یه تعداد هم که کلا تصمیم نمیگیرن و تو حالت بلاتکلیفی معلق میمونن. و چقدر این برام تداعی کننده ی جهاد با نفس خودمونه. کل حرفش همین بود دیگه. انتخاب بین خوب و بد یا خوب و خوب تر یا بد و بدتر. خوبیش اینه ما معیار داریم . معیار درست و ثابت و متقن. ولی این بنده خدا ها چون ملاک ندارن ، نوشته هرچیزی که بتونه کمک کنه بیمار تصمیم بگیره و به تسلط بر امور برسه خوبه. حتی اگه اون فال بینی و جادو جنبل باشه. و خیلی برام‌ جالب تره که خودش متوجه هست که این جا داره طرفدار نسبی گرایی میشه ولی با آگاهی میگه همینه که هست. البته خب بیشتر برای درمانگر ها نوشته و در ادامه توضیح داده که بهرحال باید یه چیزی بگین که بیمار بهت گوش بده. نه الزاما چیزی که درسته😅
راهکار خاصی نداده بود جز متوجه کردن خودمون به همین چیزایی که میدونیم. یا اگر نمیدونیم خب طبیعتا یاد بگیریم.

بخش سوم. تنهایی . چقدر زیاده روابط از سر تنهایی درحالیکه در ظاهر معلوم نیست
و چقدر شکست میخورن این روابط.
 یالوم روابط از سر نیاز رو رابطه نمیدونه و میگه رابطه ی اصیل و دوست داشتن واقعی یعنی تمایل به شناختن عمیق و رشد دادن طرف مقابل.
چقدر دقیق و کامل

تو بخش اخر به این پرداخته که یکی از چیزایی که انسان همیشه باهاش دست و پنجه نرم میکنه پیدا کردن معنای زندگیه. 
میگه که این معنا نمیتونه دست یافتن به امکانات مادی باشه چون ثروتمندترین انسان ها هم یه جا وایمیسن و میگن خب بعدش چی؟
یالوم تو این بخش خیلی از فرانکل یاد میکنه کسی که معنادرمانی رو وارد روان درمانی کرد . کتاب انسان در جستجوی معنا هم از ایشونه که کلیت کتاب اینه که هرکی یه معنایی برای زندگیش پیدا کرد ، حتی تو اردوگاه کار اجباری هم میتونه زنده بمونه و اون معنا نجاتش میده.
در نهایت به چه نتیجه ای میرسه تو این بخش؟
هیچی. 
هیچی به معنای واقعی
کلی حرف زده ولی تکلیف خودش هم با موضعش مشخص نیست. رویکرد مذهبی رو رد میکنه . بعد جایی تایید میکنه
میگه زندگی بی معناست و انسان باید تو این بی معنایی یه معنایی پیدا میکنه. تناقض داره صحبتاش.
باز تکرار میکنم که اینا برمیگرده به صحبت های مبنایی. ببینید شما وقتی وجود خدا رو اثبات کردید و صفاتش رو هم اثبات کردید دیگه بی هدف بودن دنیا براتون خیلی خنده دار به نظر میاد. وقتی هم متوجه شدید که آخیش دنیا هدفمنده میفهمید حضور شما هم معنا داره و میرید دنبال ساختن یا یافتن اون معنا. 
ولی وقتی مبنا نداشته باشی مجبوری یه روز بگی  معنا یافتنی است . یه روز دیگه بگی معنا ساختنی است. 
هیچ استفاده ای نداشت این بخش؟
چرا خب جملات خوبی داشت ولی بعد از هر جمله ی خوب یه چیزی میگفت که سر تا پام علامت تعجب می شد
خلاصه که اگزیستانسیال میتونست همون روش درست باشه چون مبناش رو انسان و دلمشغولی های واقعیش قرار داده ولی نتونسته همون روش درست باشه چون خودش داره دور خودش میچرخه. بیشترین چیزی که تو کتاب دیدم سردرگمی و آشفتگی بود
یادداشت هایی برداشتم از اینکه تو روان درمانی و صحبت چطور میشه دل‌مشغولی های اساسی هستی رو از صحبت ها و حالات و این ها فهمید . تجربه های روان درمانی که تو کتاب گفته از همه اش کاربردی تره برای روان‌درمانگر ها.
ولی هرچی ۳ بخش اول خوب بود بخش آخر که مربوط به پوچی بود خلاهای اگزیستانسیال رو نشون میداد
      

2

        این جلد هم تمام شد درحالیکه داشتم زیرچشمی بازی های بچه ها رو تو هیئت تماشا میکردم و مادرایی که یاد گرفته بودن برای دویدنای بچه هاشون صبور باشن

بازی های عسلی و عسل های بدلی
شیرینی قشنگی داره تجربه ی نوشته هاش قطعا. امیدوارم بتونم یه روز تجربه اش کنم و هم بازی خوبی باشم برای فرزندم  :)

چقدر کم هستن پدر و مادرهایی که بازی میکنن با بچه ها و از ضرورت بازی آگاه نیستن. از کمیت و کیفیت بازی آگاه نیستند. و این میشه آسیب در رشد توانمندی های کودک و رابطه ی والدین با فرزند. 
۱۲ نشانه برای بازی های سالم میشماره و بعد توضیح میده که عالی ان. که مینویسم که هم یادم بمونه هم کسی رد میشه شاید بشه براش عامل تفکر
۱.مشارکت والدین در بازی ۲.بچه شدن والدین در هنگام بازی ۳.فعال بودن و تحرک داشتن ۴.بدون ترس و دغدغه بودن بازی ۵.انتخابی باشد نه تحمیلی ۶.داشتن تنوع ۷.واقعی و طبیعی بودن بازی ۸.زمینه ساز خلاقیت کودک ۹.قابلیت همکاری با دیگران داشتن یا جمعی بودن ۱۰.نتیجه بخش بودن بازی ۱۱.در معرض دید بودن بازی ۱۲.بیرونی و درونی بودن بازی

#کتابخوار
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها