یادداشت سمیه ضیائی

مرگ از من فرار می کند: کتاب چمران
        چشم تو خورشید را برنمی تابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از  خورشید آن است که در آینه می بینی...

من فعلا همین یه جمله رو از این کتاب خوندم، همین یه جمله منو چند ساعته به فکر برده...
یاد وجود و تشبیهش به نور افتادم.
اگر واجب الوجود همان نور مطلقی باشد که از شدتش تو نمیتوانی ببینی اش به اندازه وجود کوچک خودت که میتوانی نور را ببینی  و به آن نور مطلق ایمان آوری.
خوشا به حال آنان که خودشان را میشناسند، هرکس خود را بشناسد نور خدا را میشناسد...
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.