یادداشت عطیه عیاردولابی
1402/3/16

بسمالله الرحمن الرحیم لطیفهای رو همه از حفظیم که بخشیش اینه: چکیده تمام دروس تاریخ دوران مدرسه میشد بیکفایتی و ظلم پادشاهان، خیانت دربار و انگلیس! ولی پشت این لطیفه نصفه نیمه، حدود هفت هزار سال تمدن و دو هزار و پونصد سال تاریخ ثبت شده هست. تاریخی که کلیاتش انقدر زیاده که فرصت نمیکنیم به جزئیاتش فکر کنیم. . رفت و آمد سلسلهها، حمله اقوام خونخوار، فتح یا سقوط یه منطقه، انقلابها و کودتاها و... باعث میشن گاهی یادمون بره این وسط چه عشاقی که به هم نرسیدن، چه مردمی که برای همیشه دیار آبا و اجدادی رو ترک کردن، چه پدر و مادرهایی که آه جگرسوزی از داغ بچهشون سر دادن، چه گنجهایی که پنهانی دفن و پنهانی کشف شدن... . اصلا انقدر اون کلیات زیادن که وقتی یه دور مرور میکنی ببینی چی شد که این شد از نفس میفتی و دیگه حس نداری فکر کنی به تمام خندهها، رقصها، دویدنها، دشنهها، خندقها، ضجهها، مشتهای گره کرده.... . و بدی تاریخ به همین کلیاته. به همین که خُرد گم میشه تو هیاهوی کلان. دختر آبستن جنین حرومزاده تو دهه سی وسط ولوله کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو اصلا چقدر اهمیت داره مگه؟ که حالا سلاخی گلوش به دست پدر برای پاک کردن لکه ننگ مهم باشه؟ اما اگه مرگ این دختر باعث دریده شدن شکم یه لوطی بشه و خونشون بره تو جوب سمت جنوب و دهه بیست و میدون بهارستان و سرباز انگلیسی که خوشش میاد از ناموس ایرانی و پیرمردی با قمه حکاکی شده بزنه بین کتف سرباز و روح شاعر آزادیخواه و روح خبیث خالدار از بالای مجلس شاهد باشن که تو این شلوغی عکاس منتظره تا هیتلر و رومل بیان ایران رو آزاد کنن و عکس مرد پراگی از این دست میره به اون دست و ... و اصلا کسی حواسش نیست که این جزئیات یه جاهایی چه جوری زیر پوست کلیات میرن تا برسن به دانشجوی تاریخ تو دهه هشتاد با سرطان خون ارثی از پدربزرگی که روز کودتا زنی تیرخورده رو کول کرد برد بیمارستان تا نعش زن بیفته روی بدن نیمهجون لوطی... ----- "من منچستر یونایتد رو دوست دارم" دومین کتاب مهدی یزدانی خرم، روزنامهنگار و نویسنده رمانهای تاریخیه. این کتاب از دانشجویی تو دهه هشتاد شروع میشه و به اتفاقات دهههای بیست و سی ایران میره. این کتاب شاید بیش از صد شخصیت داره و گاهی چنان تصویرسازی محکمی داره که انگار به جای خوندن در حال تماشای اون صحنه هستین. هیچ کدوم از شخصیتها اصلی یا حتی فرعی نیستن و همه به نوعی با هم یک پیکر واحد میسازن. پایان داستان هر شخصیت شروع داستان شخصیت بعدیه و این سرعت تغییر باعث میشه چارهای جز یه نفس خوندن کتاب نداشته باشین.
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.