آسمان خالی از ابر می شود و می توانم ستاره های کوچولو را ببینم. کم کم می ایند و بعد از مدتی، آن تکه ی آسمان بالای سرم پر میشود از آن ها، انگار کسی روی آسمان آرد پاشیده باشد و حالا بخواهد خمیر را بپیچد.
تمام شب ستاره ها را نگاه میکنم. کار دیگری در این قبر ندارم....