یادداشت مهدی لطفآبادی
1401/12/15
نمایشنامههایی که تو بحبوحهی انقلاب نوشته شدند (فارغ از دیدگاه سیاسیشون) به شدت شعاری و سیاستزدهاند و به همین خاطر یه زمانهایی شخصیتهای سفیدشون (که با شمایل روشنفکر تو نمایشنامههای رادی پدیدار میشه) میتونه حالتون رو بد کنه... این نمایشنامه هم یه همچین شخصیت سفیدی داره که لک روش نمیفته و برای زمانهی ما خیلی دور و آرمانی و غیرقابل باوره. چیزی که تو نمایشنامههای انقلابی (مثل چهارصندوق بیضایی) خیلی تو ذوق میزنه رو بودن نمادهاست... یعنی انقدر اون نماد رو تو چشممون میکنند که نتونیم نادیده بگیریمش و به همین خاطر لذت کشف رو از مخاطب میگیره. تو این نمایشنامه هم دیلمی نماد بازار، سینا نماد بورژوازی تازه به دوران رسیده، سیامک نماد جامعهای که داره به رشد میرسه و جلال هم که نماد قشر تحصیلکرده و روشنفکره... زنها هم (یعنی شمسالملوک و ساناز) به شدت شخصیتهای منفعلی هستند و اون هم در حالی که ساناز سعی میشه که شخصیت تأثیرگذاری تو نمایشنامه معرفی بشه. تنها جایی که از نمایشنامه دوست داشتم (جدای از اینکه اون هم به شدت شعاری بود) پایان نمایش بود که شکل تصویر تأثیرگذاری به داره اما به خاطر این که اسپویل نکنم چیزی ازش نمیگم. پ.ن: این رو به تازگی کشف کردم که تو اکثر آثار، به خصوص آثار ایرانی، زن شکل نمایشیای داره و اصلاً شبیه زنهایی نیستند که اطرافمون هستند، حتی اگه نویسندهی اون اثر خودش یک زن باشه.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.