یادداشت negarin

negarin

negarin

1404/5/8

        سلوک | محمود دولت آبادی
دولت آبادی با سبک نگارش خاصش، درست بعد از خوندن جلد اول کلیدر تبدیل شد به یکی از نویسنده‌های مورد علاقه‌م. 
دایره واژگان وسیع و قدرتمند، جملات بلند، متفاوت و در عین حال روان و پر کشش دولت آبادی همیشه مورد پسندم بوده‌‌. 
جدا از سبک نگارش، کتاب سلوک کتاب عجیبی بود. برای من خوندنش خوشایند بود چون جدای از خط داستانی از خوندن قلم دولت آبادی لذت می‌برم. اما خط داستانی در کل خیلی خیلی مبهم بود‌. گاهی توصیفات نویسنده انقدر زیاد می‌شد که رشته‌ی کلام کلا پاره می‌شد و یادم نمی‌اومد که چه اتفاقی داشت می‌افتاد‌. شاید از کندذهنی من باشه اما یه سری بخش ها رو باید چند باره می‌خوندم تا یه طرحی توی ذهنم شکل بگیره. در کل اگر یه کم تم مالیخولیایی و سیال‌بودنِ جریان کمتر می‌شد بیشتر ارتباط برقرار می‌کردم‌؛ چه با روند داستان و چه با شخصیت‌ها‌‌. 
حس می‌کنم باید یک‌بار دیگه بخونمش تا بتونم راجع بهش بیشتر صحبت کنم. 

- وه که چه خوش آمدی، و چه به هنگام. که من از پناه پشته‌های مرگ باز می‌آیم و اکنون برمی‌آیم با تو به روی زندگی، به وجد و اشتیاق. من مرگ را با تو پشت سر می‌گذارم و باز متولد می‌شوم. وه که چه خوش آمدی و چه به هنگام و به گاه. من تو را لمس نمی‌کنم، من تو را زیارت می‌کنم‌‌. تو بوی بهشت با خود داری.

-عشق؟ شکفتن و روییدن و در لحظه سبز شدن

-و تو اما...اشکال در تو است که در ذهنت زندگی می‌کنی.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.