یادداشت باران

باران

باران

1404/4/31

        تا حالا تو خیابون‌های اسرائیل رانندگی نکرده بودم، نمی‌دونستم حق ورود به چند منطقه از کشور رو نداشتن چه معنی‌ای می‌ده، دنبال محل وقوع جرمی که ۲۵ سال قبل از تولدم رخ داده نگشته بودم. نمی‌دونستم یه اردوگاه اسرائیلی دقیقا چجوریه، نهایت پستی‌ای که یک انسان می‌تونه بهش برسه رو از نزدیک ندیده بودم، نمی‌تونستم بلایی که سر یک دختر بین مشتی شبه انسان اسرائیلی میاد رو تصور کنم. اگه قلم غیر روان و ترجمه‌ی عجیب برداشت دوم رو تحمل نمی‌کردم و نصفه رهاش می‌کردم، هم‌چنان نمی‌تونستم هیچ‌کدوم از این‌ها رو تجربه کنم.
روزی که کتاب‌فروش هرمس، توی نمایشگاه داشت از اهمیت این کتاب می‌گفت و ترغیبم می‌کرد که بخرمش، فکر می‌کردم خیلی چیز جالبی خواهد بود. امروز که بالاخره از روی میز برداشتم و خوندمش، کمی خورد توی ذوقم. هرچند پایانش انقدر تمیز و مناسب بود که باعث شد نظرم کمی نسبت بهش تغییر کنه.
به هر حال، خوندنش تجربه‌ی جالبی بود. فقط ای‌کاش چیزی که ازش نوشته بود هیچ‌وقت به وقوع نپیوسته بود. کاش بعضی چیزهای فقط توی کتاب‌ها می‌موند و هیچ آدمی حتی ذره‌ای ازش رو تجربه نمی‌کرد.
      
63

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.