یادداشت صاد

صاد

صاد

1403/10/17

سخن عاشق: گزیده  گویه ها
        «سخن عاشق» هم تمام شد. هرچی جز اونچه بارت گفته رو اصرار کنم درباره‌ی فیگور عاشق؛ یا شکل‌واره‌ی آن‌چه بر زبان میاره بگم به قول خود نویسنده لجاجتی بزدلانه‌ مرتکب شدم. 
پس به همین بسنده کنم که سخن عاشق، بیرون‌افتاده از سامانه‌ست، «سخنی‌ست که زبان‌های ما یک‌سر آن را وانهاده‌اند: سخنی که زبان نادیده‌ش گرفته، خوارش شمرده، یا به تمسخر گرفته‌اند، سخنی گسسته از قدرت و اقتدار و آن زمان که سخنی این گونه با عزم و اراده‌ی خود به پستوی ناواقعیت پس می‌نشنید، تبعیدشده از تمام جمع‌ها و جمعیت‌ها، چاره‌ای جز این ندارد عرصه‌ای از آری‌گویی درآید.»
بخشی از این آری‌گویی به زعم مبدا ایده‌ی «مرگ مولف» به گُرده‌ی خواننده‌ست، من و شمایی که تا به امروز بارها هم‌دست «بزرگانی» شدیم که جز با اکراه به بحث درباره‌ی عشق و نه سیاست، درباره‌ی اشتیاق(عاشقانه) و نه نیاز (اجتماعی)، تن ندادند. «سخن عاشق»؛ ناسازه‌ی بدقلق جهان اندیشه، سیاست و سلسله‌مراتب، همان‌طور که آلکیبیادس «ضیافت» ِافلاطون گفته: جان حرمان‌کشیده‌ی ناخودی، بی‌اهمیت‌شدنی تلویحی و تدریجی را تاب آورده که چشم‌انتظار التفات ماست.
      
27

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.