یادداشت
1403/5/25
پناه حرم ....💔 مجید قربانخانی داستان حر زمانه ما شاید فکر کنیم دیگر دوران حُر های زمان تمام شد اما مجید قربانخانی یکی از آنهاست مجید تو دل کوچه پس کوچه های یافت آباد قد کشید و بزرگ شد این جوون سفره خونه داشت و حداقل روزی ۱۵ تا قلیون میکشید خالکوبی داشت و جزو لات های محل بود اون همه چیزش رو پای رفیق میزاشت جوری که هفته ای چند تا دعوا داشت.میشد همه خلاف کارا رو تو سفره خونه مجید پیدا کرد تا اینکه یه روز پای بچه های بسیج به سفره خونه باز میشه و رفاقت مجید با اونا شروع میشه.یکی از اون بسیجی ها اسمش مرتضی کریمی بوده شب هایی رو باهم هیئت میرن و باعث میشه مجید کم کم راهش پیدا کنه و روزی که مجید میره کربلا به امام حسین میگه خودت منو آدمم کن وقتی برمیگرده تبدیل به یک مجید دیگه میشه داستان سوریه رفتن از اونجا شروع میشه.... مجید دوست نداشت وقتی شهید شد کسی خالکوبی بدنش رو ببینه همیشه میگفت خدایا یا خاک کن یا پاک کن این شهید جزو شهدای خان طومان بود پیکرش به دست داعش سوخته شد و فقط استخون هاش برگشت مجید به آرزوش رسید💔💔💔
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.