یادداشت نرجس درزاده

        
اگر اندک اندک 
رنج را با نور بیامیزم
آیا گامی پیش می‌نهم؟

فیلیپ ژاکوته

این جستار بیش از هرچیز موید آن رنجی است که ژاکوته از آن دم می‌زند.رنجی فراخور هر راه و هر قدم.برای من این رنج،خاصه رنج جاکومتی ناگفتنی‌ست و صرفا در آثار او به رخ کشیده می‌شود.او که در ابتدا در گروه سورئالیست‌ها بود و هم جرگه با برتون،دالی و مکس ارنست؛ از دوره‌ای به بعد خود را ذیل هیچ گروهی نمی‌دانست و به قول خودش آبستره‌ترین آثارش نیز به کلی آبستره نبودند و صرفا به بازنمایی محدود می‌شدند.جدال اصلی او بر سر کنه حقیقت و واقعیت بود که گاهی آن چنان در هم تنیده می‌شوند که به سختی می‌شود از هم تفکیک‌شان کرد.
جا‌کومتی هم‌دوره‌ی ژنه،مالرو و رفیق نزدیک بکت بود به طوری که درخت نمایشنامه‌ی در انتظار گودو را نیز طراحی و برای اجرا بر روی صحنه آماده کرد.بکت در یکی از نامه‌هایش این‌طور نوشته:
جاکومتی مُرد. جورج دوین هم.آه بله، از میان نورهای سرخ مرا به گورستان پرلاشز ببر...سوی چشمانم کم شده و به زودی می‌میرم که فقدان چندان بزرگی هم نیست.
ژان ژنه از دیگر دوستانش که بسیار در باب آثار او سخن گفته و حتی جستاری نسبتا بلند هم درباره‌ی او نوشته‌، در مصاحبه‌ای می‌گوید: او به من آموخت که غبار را ستایش کنم.
و همچنین در کتاب << در کارگاه آلبرتو جاکومتی>> این چنین از هنر او دم زده:
این مجسمه‌ها خودمانی هستند.در خیابان‌ها راه می‌روند.اما در قعر این زمان نیز هستند. سرمنشا همه‌چیز هستند و دائم در حال نزدیک شدن و فاصله گرفتن.اگر نگاه من سعی داشته باشد تا آن‌ها را رام خویشتن کند یا به آن‌ها نزدیک شود، تا بی‌نهایت از دید من می‌گریزند.
این کتاب بی‌هیچ فروکاستی اوی حقیقی را به هنگام آفرینش اثر هنری به نمایش می‌گذارد و سرخوردگی مفرط‌اش را از قلم زدن و به همان میزان شور و اشتیاقش را نسبت به این زجر ترسیم می‌کند. ایو بونفوا دوست جاکومتی که کتابی مفصل هم درباره‌اش نوشته، فرآیند خلق هنری را در شعر خود این چنین به تصویر می‌کشد:

تو باید ویران می‌کردی و ویران می‌کردی و ویران می‌کردی
رستگاری جز به بهایی چنین به دست نمی‌آید
تو باید تباه می‌کردی آن چهره‌ی عریانی را که از درون مرمر برمی‌خیزد
در هم می‌شکستی تمامی شکل‌ها را و هرآنچه را زیباست
باید دل می‌بستی به کمال چرا که جز آستانه نیست
اما باید انکارش می‌کردی آن‌گاه که شناخته می‌شد، فراموشش می‌کردی آن‌گاه که جان می‌داد
منتهای کمال، نقصان است
.
از مقدمه‌ی کتاب
      
9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.