یادداشت مریم محسنی‌زاده

        مجموعهٔ "بارون‌ساز" شامل هجده داستان کوتاه است که در فضاهایی غریب، سوررئال و شاعرانه می‌گذرند و به روابط انسانی و عشق می‌پردازند.
علیرضا محمودی ایرانمهر دربارهٔ نوشتن از عشق در آثارش می‌گوید:
"عشق برای من و در نوشته‌هایم فقط یک استعاره است. استعاره از فهم نهایی انسان در این جهان. گمان می‌کنم تقریباً در تمام داستان‌هایی که نوشتم ردپایی از عشق دیده می‌شود. اما این عشق درحقیقت جست‌وجوی انسانی دردمند است که راه نجات خود را می‌جوید. این در زیرلایه‌های داستان وجود دارد، اما چیزی که بیشتر به صورت معمول و آشکار در کارهایم به آن می‌پردازم روابط انسانی است و فرقی نمی‌کند عاشقانه و محبت‌آمیز باشد یا نفرت‌آلود و پر از شکنجه‌های متقابل. مهم واکاوی هزارتوی پیچیدهٔ‌ روابط انسانی است، چون بر این گمان هستم که هستی ما در روابط شکل می‌گیرد. ... چنین بود که سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدم که جز روابط انسانی چیز دیگری وجود ندارد که من بخواهم دربارهٔ آن بنویسم."

داستان "بارون‌ساز" شروع مبهم، جذاب و سؤال‌برانگیزی دارد. نویسنده دنیایی سوررئال ایجاد می‌کند. راوی اول شخص داستان را محاوره نقل کرده و تحول شخصیت در پایان، دوست‌داشتنی و لطیف است. انگار این لطافت و شاعرانگی در انتخاب عناوین داستان‌ها و فضاها هم دیده می‌شود که از خلاقیت نویسنده می‌آید.
"بستنی صورتی" آرزوهای آدمیان را در جهانی فانتزی به تصویر می‌کشد؛ مردی که کارش جمع کردن آرزوهای مردم است. اولین‌بار این متن را در همشهری داستان شنیدم و از نوآوری داستان و ایدهٔ بکرش به وجد آمدم.
"جنگل اَبر" تعابیر جالب و نویی دارد‌ و داستان لطیفی است دربارهٔ روابط انسانی و عشق؛ این لطافت به‌واسطهٔ تکرار ابر در داستان اتفاق می‌افتد. نویسنده با اضافه کردن موتیفِ "در اندرون پوست من دریایی‌ست که هرگاه بادی برآید از این دریا مه و باران سر برکند و بر زمین فرو بارد" نوعی فضای شاعرانه می‌آفریند که با ارجاع به فرامتنِ ابوالحسن خرقانی، معنای عمیق‌تری به داستان می‌دهد.
"نورهای آن سوی رودخانه" داستانکی است که با ساختار متفاوت، تنها سوالی را مطرح می‌کند که خواننده را به فکر وامی‌دارد. نویسنده از ظرفیتِ وقفه‌های زمانی که برای زن پیش می‌آید، استفاده نمی‌برد. گویی این خصیصه در داستانی کوتاه یا ایده‌ای دیگر می‌توانست به ثمر بنشیند.
"ده‌لو خوشگله" شروعی گیرا دارد و دربارهٔ مردی است که می‌خواهد خودکشی کند. ده‌لو، یعنی ورق قمار که ده خال دارد و ده خوشگله، نوعی روش بازی با کارت‌های پاسور است.
"متل ساحلی" با جملهٔ تکان‌دهنده و غریب شروع می‌شود.
"دعای روز سه‌شنبه" داستانکی سرشار از نوستالژی‌های لطیف است. توی این داستان هم مثل یکی دیگر از داستان‌های ایرانمهر، یکی از بستگان شخصیت اصلی توی جادهٔ هراز تصادف کرده است. داستان "سیزده دقیقه" هم مثل دو سه داستان دیگرِ نویسنده، شخصیتی به نام پریسا دارد. در سیزده دقیقه‌ای که در ایستگاه قطار سپری می‌شود، شخصیت به عشق‌اش فکر می‌کند و از گذشته‌اش می‌گوید.
داستان "چهارراه قصر" از تحول تصمیم‌گیری در رابطه‌ای می‌گوید.
داستان "ما زندگی خوشی داشتیم" دربارهٔ پسری است که حافظه‌اش را از دست داده است. توی بیشتر داستان‌های ایرانمهر شخصیت به شخصیت‌های غریبی برمی‌خورد که قبلاً آن‌ها را می‌شناخته یا جایی دیده یا اسم‌ها و رنگ‌های خاصی توی داستان‌ها تکرار می‌شود مثل پریسا یا صورتی.
"رژ مسی براق"، "این رو یه نفر داده بدم به تو"، "آنچه دربارهٔ زیپو نمی‌دانیم"، "دریای آبی عمیق"، "سربازان ناامید بهتر می‌جنگند"، "کسی منتظر تو نمی‌ماند"، "پیتزا چیست" و "سکوت" از دیگر داستان‌های کتاب هستند.
      
9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.