یادداشت فائزه جعفری
1403/6/11
برای حس خاص بودن باید برای تمام نبردها آماده باشی و احساس آمادگی کنی نه فقط برای یک نبرد. از واقعیت نترسید! این مهمترین پیام این کتاب است. همه ی ما آدم ها ، دقیقا چون آدم هستیم، یک روزهایی میخواهیم خودمان نباشیم، شکل بهتری داشته باشیم، محبوب تر باشیم، دیگران دنبال مان باشند و برایمان کف بزنند. اصلا گاهی خود آدم مان از خودمان بدش می آید. گاهی دوست داریم سر به تن خودمان نباشد. این وقت ها بخواهی و نخواهی هستند. اما علت شان را می دانیم؟ معلوم است. یا دلمان گرفته، یا دوستی چیزی گفته که باب دلمان نبوده، یا آنی که می خواستیم رای نیاورده و یا سریال مورد علاقه مان خیلی افتضاح تمام شده. اینها دلایل مهمی است اما نه چندان. دلیل مهمترش جایی درون خود ماست. جایی آن ته و توها که نمی رویم سراغش. ازش می ترسیم ، فراری هستیم. می گذاریم آن کنج بپوسد و دم نزند. چون چیزی را به ما نشان می دهد که نمی خواهیم : واقعیت را. واقعیت خودمان و زندگی مان. سفت و سخت انگشت سبابه اش را فرو می کند توی چشم مان و می گوید : اگر زندگی ات گند است چون خودت گندی. هر چه عیب و ایراد داریم به رویمان می آورد. هر چه بدی داریم از هفت نسل قبل می آورد جلوی چشم مان. برای همین نمی خواهیمش. این کتاب همین را می خواهد بگوید. با هر ورق واقعیت را می کوبد توی صورت مان: به خودت بیا و آدم زندگی خودت باش. مسئولیت انتخاب هایت را قبول کن. قبول کن هر چه هستی از خودت است. همه چیز توی خودت است و بس. پس نترس و گند زدن به زندگی و افکارت را بگذار کنار. درست زندگی کن تا درباره ی خودت درست فکر کنی. البته این تمام پیام کتاب نیست، اما مهمترینش است. این را که درست کردی می رود سراغ بقیه آدمها و انتخاب ها و تصمیم ها و فکر و خیال ها. چون خودت را که نجات دادی بقیه اش مثل آب خوردن می شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.