یادداشت سیب خندان
1403/2/31
از خودت می پرسی اون رؤیاهات کجا هستن؟ سرتو تکون میدی و میگی سالها چه زود میگذرن و باز هم از خودت می پرسی تو با زندگیت چکار کردی؟ بهترین سالهای عمر تو کجا به خاک سپردی؟ زندگی کردی یا نه؟ شب های روشن اواین کتابی بود که از داستایفسکی و ادبیات روسیه خوندم و حقیقتا حسی فراتر از آنچه فکر میکردم به همراه داشت کتاب قشنگی بود چهار شب در خیابون های سن پترزبورگ قدم میزنی و به گفت و گوی دوتا آدم منزوی خیالباف گوش میدی خودم به عنوان یه آدم رویاپرداز و خیالباف راحت تونستم با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنم شخصیتی که دوستاش چند تا خونه و ساختمون و آدم هایی که تو ذهنش ساختس شخصیتی که انقدر در افکارش غرق میشه که هرچی بیشتر برای بیرون اومدن دست وپا میزنه به اعماق بیشتری سقوط میکنه شب چهارم شب قشنگی بود اما حدس میزدم که پایان چطوری خواهد بود و همون اتفاق افتاد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.