یادداشت ریحانه سعیدی
6 روز پیش
به نام خدای آفریننده دنیا:) کتاب آواره ها نوشته موریس دوکبرا : داستان کتاب از اول به این صورت هست که زنی به اسم دیانا، همسرش رو از دست داده و بعد از اینکه مدتی در صومعه زندگی کرده، و از مال دنیا سیر شده و حقایق زیادی رو یاد گرفته و قصد داره به آدم ها کمک بکنه. از اون طرف دیانا، زنی بسیار زیبا حتی در سن بالا هست و افراد بسیاری جذب دیانا میشن. و ستاره پولدار و مشهور فیلمساز هالیوود: سامسون. سامسون فیلم های هالیوود می سازه و بسیار بسیار پولداره؛ اما خودش میدونه که در صنعت درستی نیست و در طول کتاب هم می گفت: انگار این بازیگر ها روح شون رو فروختن تا به این شهرت و زیبایی رسیدن. دختر سامسون، راشل، فردی جوان و بی تجربه است و آرزو داره بازیگر بشه و در صنعت هالیوود کار بکنه؛ غافل از همه بدی ها و سختی های این کار! پدرش سامسون مخالف این کاره و دوست نداره دخترش آلوده به این صنعت بشه. سامسون؛ چون فردی پر مشغله ست، دخترش رو به خانه ی خانم برندون فرستاده تا در اونجا زندگی بکنه و نیاز های مالی اش رو تامین میکنه؛ اما راشل جوان احتیاج به یک همدم و دوستی داره که درکش کنه، نه مال و ثروت! و از پدرش هم برای نابود کردن آرزویش و همچنین بابت درک نکردن اون، ناراحت هست. پس طبیعیه وقتی دیانا به خونه ی خانم برندون میره و انگار راشل رو درک میکنه، راشل وابسته اون بشه و ازش بخواد که کمکش بکنه تا به آرزویش برسه. دیانا هم موافق سامسون هست و میگه : این صنعت کار درستی نیست! اما ارتباطش رو با راشل حفظ میکنه و به هالیوود میره تا فیلمی متفاوت بسازه؛ فیلمی که داستان تکراری مثل بقیه فیلم ها نداشته باشه! دقیقا نمونه چیزی که ما امروزه خیلی شاهدش هستیم. و حالا قراره چه اتفاقی بیوفته؟ راشل تا چه حد حاضره پای آرزویش بمونه؟ و سامسون، اون رفتارش رو تغییر میده یا نه؟ امتیاز من به کتاب، چهار و نیم از پنج بود چون به نظرم میتونست کتاب رو کمی کوتاه تر بکنه. بعضی جاها به نظرم خیلی طولانی می اومد و این ممکنه مخاطب رو کمی خسته بکنه.(البته شاید چون دیروقت خوندم اینطور حس کرده باشم یا فقط نظر من باشه!😊) در کل کتاب جالبی بود. مترجم کتاب، در مقدمه گفته بود: موریس دوکبرا نویسنده ای هست که میتونه همزمان تلخی و شیرینی زندگی رو نشون بده؛ به نوعی واقعیت ها رو بیان میکنه! و به نظرم همین طور هم بود. نویسنده، تونسته بود دنیایی رو نشون بده که خیلی از ما ها، به اون غبطه می خوریم و دوست داریم جای بازیگر ها باشیم و پولدار و مشهور و زیبا؛ اما اون کار هم معایب خودش رو داره. مثلا ممکنه دیگه کمتر به اصول اخلاقی پایبند باشی، چون تلاش میکنی تا در سریال ها و فیلم هایی که نقش بازی میکنی، دیده بشی تا به شهرت و ثروت برسی. و مثلا در تلاش هستی که به زیبایی برسی و یک وقت کاری نکنی که برات شایعه درست کنن و اگر این اتفاق بیوفته؛ یک شبه کل شهرت تو نابود میشه. دقیقا مثل چیزی که خیلی زیاد شاهد اون هستیم که با یک اتفاق یا یک شایعه کوچیک، طرف کل شهرت و اعتبارش رو از دست میده! و نکته دوم، این که بسیاری از فیلم ها، فقط برای اینکه فروش خوبی داشته باشن و عموم مردم بپسندن، داستان ها و روند های تکراری دارن و فقط شخصیت ها و بخشی از داستان عوض میشه. ممکنه از اینجور سریال ها و فیلم ها زیاد دیده باشیم! چون بلاخره فیلم ارزشش به دیده شدن و پسندیده شون توسط مردم هست. و دنیایی که در اون، سیاست ها و نقشه های فراوانی پشت یک کار و خبر ساده ست ؛ که حتی ممکنه دروغی بیشتر نباشه! و جوری نشون میدن، که انگار واقعیت هست. و نه فقط برای ما، حتی ممکنه در دنیای خودشون هم اینطور باشه! برای قبولی تو یک نقش، مشهور و جذاب و پولدار شدن ، یا هر چیزی، کلی تلاش یا نقشه باشه! این چیزی بود که در این کتاب نشون داده بود. و جایی که خیلی از پولدار ها ، برای اینکه قدرت دارن و میتونن زور بگن، زور میگن و از دست پایین تر ها کاری بر نمیاد! چون مجبورن به حرف قدرتمند تر ها گوش بدهند و قدرت دفاع ندارن. چیزی که ممکنه الان هم زیاد باشه! مثلا بازیگری تو کتاب بود که چون شب عروسی خواهرش، دیر خوابیده بود و صبح به موقع به تمرین نرسید، اخراج شد. به همین سادگی! اون هم نمیتونست کاری بکنه، چون زوری نداشت. چقدر خوبه که سعی کنیم مهربون باشیم و ارزش ها و ویژگی های مثبت یک آدم رو ببینیم؛ و یک عمل و رفتار اشتباه اون آدم رو، کل شخصیت طرف نبینیم. در کل، کتاب جالب و زیبایی بود. من که دوستش داشتم. و میتونه خیلی چیز ها رو به ما یاد بده و ما رو با دنیای فیلم ها و هالیوود و... آشنا کنه؛ که برای خودم مثلا خیلی ناشناخته بود. من خوندن این کتاب رو توصیه می کنم!😊❤
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.