یادداشت hatsumi
1402/10/20
داستان از جایی شروع میشه که شخصیت اصلی داستان خطاب به زنش میگه نظرت چیه سبیلم رو بتراشم؟ و همسرش باهاش موافقت میکنه،اما بعد از اینکه سبیلش رو میتراشه،همسرش و اطرافیان اون واکنشی رو که باید نشون نمی دن و در مورد تغییر کردن مرد حرفی نمی زنن و از اونجا درگیری مرد با مقوله سبیل شروع میشه و باعث میشه به اینکه اطرافیانش سعی در تمسخرش دارن شک کنه. از اینجا داستان حال و هوای مالیخویایی به خودش می گیره و خواننده داستان رو دنبال میکنه تا ببینه بالاخره حرف کدوم یک از شخصیت ها صحت داره مرد یا زن،مکالمه هایی که صورت می گیره باعث میشه ذهن خواننده مدام بین پارانویید بودن شوهر و دچار توهم شدنش حرکت کنه... سبیل در اینجا به شکل استعاری در مفهوم هویت فرد آورده شده و درگیری فرد با این بخشی از هویتش شکلی جنون آسا به خودش می گیره،همون طور که اغلب داستان های ایمانول کارر حول محور هویت و توهم هست.توی این داستان هم درگیری شخصیت اول داستان با سبیل یا هویتش به شکل یک کمدی سیاه نوشته شده. پایان داستان، پایانی تراژیک و استعاری هست و نشون میده چطور چیزهای معمولی زندگی ،چیزهایی که حتی ممکنه دیده نشن ولی بخشی از شخصیت یک فرد هستن و گاها درگیری فرد باهاش مثل یک شوخی به نظر میرسه،باعث بحران هویتی فرد میشه. از طرفی خواننده انگار توی رمانی روانشناختی با ژانر وحشت هست شاهد این کمدی سیاه هست ،واقعا یک جاهایی از داستان احساس میکردم چقدر همه چیز میتونه راحت زیر و رو بشه و نبودن بخشی از هویتت چطور میتونه باعث بشه به همه چیز شک کنی.داستان زیبا و نفس گیری بود . از اثر یک فیلم خیلی خوب هم اقتباس شده که دیدنش رو پیشنهاد میدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.